خبر آمد اسماعیل بخشی به شدت شکنجه شده و از عوارض شکنجه ها و محدودیتهای شدیدی که علیه او و خانواده اش اعمال کرده اند در رنج و تنهایی است. هر چند چهل سال است با این خبرهای هولناک سر کرده ایم اما نپذیرفته ایم که این جزیی از زندگی است. بلکه تفهیم کردن که این بخشی از شیوه حاکمیت اسلامی سرمایه است. به تجربه شخصی، از اولین باری که شنیدم که یکی از هم بازیهای دوران کودکی در سال ٦٠ زیر شکنجه (اتو کشیدن) کشته شده تا امروز خبر شکنجه اسماعیل بخشی، خطی از چرک و خون است که جمهوری اسلامی پشت سر خود بر جا نهاده است. و کیست که این تجربه را از سر نگذرانده باشد. این تجربه تلخی که بورژوازی می آفریند تمامی ندارد. تا هنگامی که دستگاه خونریز سرمایه بر عمر خود ادامه میدهد تداوم خواهد داشت. از زندان قصر رضا شاه (مدعیان تاج و تخت هیچگاه به این دستاور رضا شاه اشاره نمی کنند) تا همه دخمه های شکنجه که کارگزاران اسلامی سرمایه در گوشه، گوشه این کشور ساختند ابزار لایتجزای حاکمیت خونین سرمایه بر این مملکت بوده است. البته از حق نباید گذشت که همه حاکمان سرمایه در کل جهان خود را از این ابزار محروم نمی کنند؛ که این ایام بعضا به بهانه هیولاهای مانند داعش، که خود آفریده اند بر لزوم شکنجه تاکید میکنند.
وقتی که میخواهیم شدت شکنجه را درک کنیم و در مقام اعتراض از”شکنجه های قرون وسطایی” یاد میشود. اما حقیقت این است که این شکنجه های تمدن سرمایه داری است. این را باید به حساب سرمایه داری قرن بیستم و بیست یکم نوشت که هنوز حاکمیت سرمایه داری ادامه دارد. این شکنجه ها لازم شان است چون کسانی مانند بخشی دست روی نقطه ای میگذارند که ضعف و ترس شدید جلادان را به عیان نشان میدهد و آن قدرت توده مردم است که نمایشی از زیبایی جهان انسانی است. توده ای که خودشان را یافته اند و به زیباترین شکل همبستگی خود را، انسان بودن خود را به نمایش میگذارند. وقتی در صفی متحد هویت انسانی خود را به هر زبانی که بلد هستند فریاد میزنند که از استثمار بیزارند. این را مقایسه کنید با ایدئولوژی ناسیونالیستی ( از هر نوعش) که “زبان” بهانه ای ساده و سهل الوصول برای کاشتن تخم کینه میان انسانها است و ریختن خون بسیاری تا شاید اصالت کذایی که ایشان مدعی آن هستند را ثابت کرده باشند. و حتی برای این امر نیز شکنجه موثرین وسیله است. شاهد هستیم که کارشناسان سرمایه با عناوین فریبنده و به زبان شیرین فارسی با این عنوان که همه دولتها از اینگونه روشنها استفاده میکنند جمهوری اسلامی هم مجاز است استفاده کند. به خشونت بارترین شکل توده مردم را محکوم کردند که تن به زندگی نکبت باربدهند که قواعدش را “نخبه گان” ایشان به قانون در آورده اند.
شکنجه اما نقش مهم تری دارد. این ابزاری است برای پوشاندن ترس حاکمان. قسی القلب بودنشان نه از سر قدرت، بلکه از ذلت است که چنین رذیلانه از شکنجه استفاده میکنند. اسماعیل بخشی ترس حاکمان را به عیان نشان داد. اسماعیل بخشی با هویت بخشی به جنبش انقلابی و با ارائه آلترناتیوی روشن و صریح، اداره شورایی، از زبان توده کارگران رعشه به تن مزدوران سرمایه را انداخت. شکنجه های که بر او اعمال کردند نه تنها برای شکستن اراده فردی او، بلکه شکستن اراده جمعی طبقه کارگر است. که البته جلادان جواب شان را گرفتند: “اسماعیل را گرفتند ما همه بخشی هستیم”
در یکسالگی جنبش انقلابی، این جنبش رنگی و بوی دیگر گرفته و این همه به یاری و جسارت اسماعیل بخشی و کارگران هفت تپه و فولاد اهواز ممکن شده است. جنبشی که سال گذشته دست رد بر همه جناحهای حکومتی زد و تموم شدن ماجرا را به ایشان ابلاغ کرد اکنون در پایان یکسالگی اش آلترناتیوش را روشن و واضح از دهان بخشی ها شنیده است. و این شروع ماجرای شور انگیز است و همین خشم و کینه جلادان سرمایه را دو چندان کرده است.
با ما گفته بودند دوره قهرمانی به سر رسیده است. دوره رهبری داشتن به پایان رسیده است و وای به حالت ملتی که در جستجوی قهرمان باشد! و اما بعد به طور “نامحسوس” سعی کردن آخوند شکلاتی و بنفش را به ما قالب کنند. اکنون تلاش ایشان به نقطه دیگری، به شخصیت دیگری معطوف شده که لقبش یعنی تحقیر کلیه مردم. “شاهزاده”، نه لقبی تشریفاتی ساده بلکه تاکید بر حقی است که یک نفر به واسطه اجداد دیکتاتورش به هیچ بهانه ای بر همه مردم سَرتر است. دارند قهرمانی از تباری خونریز در تاریخ معاصر و ایضا کل تاریخ ایران می سازند. اما نوبت که به توده مردم و قهرمانان واقعی ایشان میرسد میگویند نگوید و نخواهید که دورانش تمام شده است. بحث بت سازی نیست، بحث این است که یک کسی باید یک جای پرچم آلترناتیو طبقه کارگر که سالها بحث وجدل وخون خوردن پشت آن است بلند میکرد و این اسماعیل بخشی بود که این پرچم را بلند کرد تا به توده گرسنه نشان دهد که ایشان نیز میتوانند اداره جامعه را رقم بزنند و این چه به موقع بود.
مزدوران سرمایه، آنها که زمام امور سرمایه را امروز در دست دارند به نوعی و آنها که اپوزیسیون هستند از اسماعیل بخشی و بخشی ها میترسند. سکوت ایشان در مقابل مبارزات و شکنجه ها که بر ایشان گذشت خود گویایی همه چیز است. بسیار ساده است کافی بود که نه ٢٨ روز یا ٣٦ روز جمعیتی در دو شهر به اندازه دو روز در خیابان بودند و شعار میدادند: “ایران که شاه نداره حساب و کتاب نداره” تا شاهد می بودیم به اندازه دو ماه تمام تفسیر میکردند که “ملت ایران” شاه پرستند، و وقتی دیکتاتوری جای پای خود را به ضرب دگنک سفت میکند به همان اندازه مردم را تحقیر میکنند که مردم ایران تن به استبداد میدهند و جامعه ایران استبداد پرور است، که ایران جامعه ای کوتاه مدت است که از استبدادی به استبدادی دیگر میرود!
اسماعیل بخشی تجسم انسانی آلترناتیو و مبارزات کارگران و توده به جان آمده ایران است. اسماعیل بخشی بزرگ است چون با حرکتی که سازمان داد به هیچ بودگان نشان داد میتوانند همه چیز باشند. اسماعیل بخشی بزرگ است که بعد از تحمل شکنجه های هولناک این چنین می نویسید::… و در آخر در جواب همه ی عزیزانم که در ایام بازداشت شعارِ « من هم اسماعیل بخشی هستم» را یا گفتند یا نوشتند تا هم مرا حامی باشند و هم خانواده ی غمگینم را دل آرام، پاسختان میدهم :«من هم فدایی شما هستم»” و همین خشم و کینه سرمایه را برانگیخته است. مزدوران سرمایه میدانند که اگر ظاهرا امروز کارگران مشغول کارند اما هر لحظه منتظر هستند که شیپور مبارزه علنی دیگر نواخته شود و این کارگران با تجربه داشتن رهبری مانند اسماعیل بخشی دیگر کارگران گذشته نیستند. که اینان به پای دارندگان آتشند نه از آنگونه که شاعر میگفت بلکه از جنس دیگری هستند چرا که مرگ را سرودی نمی کنند مهمتر از زنده گی، بلکه خود زنده گی سرودشان است برای انسان. چرا که زنده گی، زنده گی است.
یاشار سهندی