کمیته پیگیری وضعیت بازداشتشدگان. https://t.me/Followupiran
اخطار: این متن حاوی روایت تجاوز است و خواندنش ممکن است برای همه مناسب نباشد.
روایت شماره دو؛ سهنفری به من تجاوز کردند
🔹ساعت ۱۷:۳۰ تو بازار تبریز جرقه اعتراضات زده و هرجومرج شروع شد. همون اولش شروع کردن اشکآور زدن و با باتوم زن و بچه رو میزدن. دیدم دوتا دخترو لباس شخصیا رو زمین میکشن، و پشتشون باز لباس شخصیا ۳ تا دخترو گرفته بودن میبردن. این صحنه رو دیدم و فریاد زدم حمله کنید دارن دخترارو میبرن. جمعیت بزرگی پشت سرم اومد. یک لگد به لباس شخصی زدم، اونا هم از ترسشون ۵ تا دخترو ول کردن و فرار کردن. ولی به صورتم شوکر زدن.
🔹دخترا فرار کردن. ما هم گروهی شعار میدادیم و درگیر بودیم. تمام چراغای خیابونارو خاموش کردن و شروع کردن به تیراندازی.با ساچمه و تیرهوایی و پینتبال و اشکآور حمله میکردن. از نفس افتادم. با رفیقم مسیرمو عوض کردم. کاپشنمو پشتورو کردم ولی انگار یکی افتاده بود دنبالم. سر بزنگاه نزدیک ۲۰ تا شخصی ریختن رو سرم. انقدر کتکم زدن که داشتم جون میدادم. انداختنم توی ماشین و داخلش چشمبند زدن. یکم نگه داشتن و بعد دوباره حرکت کردن. از پیچیدن ماشین فهمیدم که رفتیم داخل مصلی. اونجا پیاده کردن و جیبامونو گشتن.
🔹من کاپشنمو انداخته بودم رو زمین. مدل موهامو عوض کرده بودم و ماسکم رو هم انداخته بودم. اونا دنبال این بودن که کی دخترارو فراری داده، اما با نبود کاپشن و انداختن ماسک نتونسته بودن منو پیدا کنن. مارو داخل یه ماشین دیگهای کردن. همونطور که چشمبند داشتیم در ماشین رو باز کردن و پیاده شدیم. دوباره شروع کردن به کتک زدن. تقریبا ۱۱ نفر بودیم. با باتوم اینا میزدن بعد از اینکه یکم کتک زدن دوباره سوار ماشینمون کردن. من گفتم تشنهمه آب میخوام. گفت: آب میخوای گفتم آره، یه مشت محکم زد تو صورتم.سمت راست صورتم یه چیزی پرت شد و توی گلوم یه چیز سفت پرید. درآوردم دیدم دندونمه. بعد زبونمو روی دندونام چرخوندم دیدم فقط یه دندون نیست، چهار پنج تا از دندونام خرد شده. برگشت بهم گفت اینجا هتل نیست که بهت آب بدیم فلان فلان شده. خیلی فحشهای بدی میداد. خیلی. اصلا آدم روش نمیشه بگه.
🔹بعد در رو باز کردن گفتند همه باید لخت بشن. من اعتراض کردم گفتم چرا باید لخت بشم. مارو گشتن. گوشیهای همه رو میگرفتن. پشتشون رمز گوشی رو می نوشتن، با اسم و شماره. من گوشی نداشتم. اعتراض کردم که مارو گشتید، گوشیها رو که گرفتید، چرا باید لخت بشیم. یه پسره دیگه هم بود، اونم شروع کرد به اعتراض کردن که بله دلیلی نداره لخت بشیم. بعد من اعتراض کردم و گفتم اگر مارو لخت بکنید بعد از اینکه آزاد شدیم میریم به سازمانهای خارج از کشور مثل عفو بینالملل گزارش میدیم. من و اون پسره با هم اینارو گفتیم. چشمبند داشتیم اما از صداش میتونستم بفهمم که هجده بیستساله اینا بود، دست ما رو گرفتند گفتن شما بیایین، گفتیم کجا بیاییم؟ گفتن بیایین بهتون معلوم میکنیم که خارج از کشور کجاست و چطور گزارش میکنند.
🔹یکی دست اونو گرفته بود، یکی دست منو، یکی هم از پشت میومد. از پشت چشمبند یکم دیده میشد. دیدم که کفش سازمانی پاش بود. فهمیدم که همون لباس شخصیه. بعد مارو بردن داخل ماشین. گفتن که لخت بشین. ما دوباره گفتیم که چرا باید لخت بشیم؟ و اعتراض کردیم. گفتن لخت نمیشین؟ بعد شروع کردن به کتک زدن ما. دستامونو دستبند زدن. از این دستبندهای فلزی. دستبندهامون رو زدن به یه میلههایی که اونجا بود، بعد شروع کردن شلوارمونو درآوردن. ما مقاومت میکردیم. بعد با شوکر. این شوکر خیلی قوی بود. زدن به پاهامون. انقدر قوی بود که از کمر احساس بیحسی میکردم. شلوارمو در آوردن شروع کردند هر سه نفرشون تجاوز کردند. (گریه) وقتی تجاوزشون تا آخر تموم شد، تا آخرین لحظه انجام دادن. حتی اون آخرین کثیفکاریهاشونو هم ریختن. من هنوزم احساس میکنم. هنوزم آلت احساس میکنم. وقتی فرستادنم زندان چند روزی ازم خون میاومد. موقع برگشتن هم پسره گفت به کسی چیزی نگیم. نگی که با ما اینکارا کردن. حالا مارو میفرستن زندان ولی تورو خدا به کسی نگید.