مرگِ «سوم شخصِ مظلوم» به روایتِ «اول شخصِ مرموز»

*از روزی که در 29 فروردین  سال 1354  چند زندانیِ جان برکف در «تپه های اوین» به رگبار بسته شدند و مرگِ آنها با «روایت فرار از زندان» دوباره نویسی شد، وزارتخانه ای مرموز در سپهرِ «دیکتاتوریِ ایرانی» شکل گرفت به نام « وزارت سناریو»!

 

*در «دیکتاتوریِ اسلامی» طول وُ عرضِ «وزارت سناریو» از ابعاد «وزارت کشور» هم بیشتر شد؛ به این علت ساده که دوام و قَوامِ  «دیکتاتوریِ اسلامی» به دوباره نویسیِ مرگ هایی که به طور شبانه روزی در زیرِ چکمه ها و در قعرِ دخمه های این نظام، رُخ می دهند مشروط شده!

 

*از همین آتش سوزیِ «کشتیِ سانچی» شروع کنیم؛ از همان دقیقهِ اولِ اعلامِ فاجعه،  وُلومِ مرثیه خوانیِ «محسن چاووشی»  در پس زمینه تلاوتِ شعرِ «عمو زنجیر باف»- بالاتر و بالاتر رفت تا ذهن مردم از پاسخ خواهی به این سوالِ واضح پرت شود که: «چرا علائم راداریِ دو «کشتی وزین الجُثه» در لحظه تصادف خاموش بود؟»

*«فاجعه سانچی» با روایتِ «وزارتِ سناریو»  به تصادفِ سادهِ دو کشتی بازنویسی شد تا ذهن مردم  به این احتمال نزدیک نشود که «کشتی سانچی» با «رادار خاموش» و با «محوله مشکوک » به سواحلِ «کشوری مشکوک» نزدیک می شد و ناگهان…

 

*«وزارتِ سناریو» در جمعِ خَدَم و حَشَمِ خود، تاریخ نویسانی دارد که هزار صفحه سیاه کرده و می کنند تا اعدامِ «شیخ فضل الله نوری» به دست «انقلابیون مشروطه» را به «شهادت در راه عدالت خواهی» تعبیر کنند؛ که «آیت الله مدرس» را مُصلحی مردم دوست معرفی کنند؛ که «آیت الله کاشانی» را «مُشفقِ فی خلق الله» جا بزنند که نطفه کراماتِ تاریخیِ «آیت الله خمینی» را در رَحمِ انقلابات مالزی و بولیوی و کوبا  ردیابی کنند!

 

*«وزارت سناریو» در صندلیِ ذخیرهِ «عَمَلِه و اَکَرِه» خود، برخی را با چند دوجین «آمپولِ هوا»، برخی را کنارِ «سطل های واجبی»، برخی را با جیب های پُر از « شیاف پتاسیم» و برخی را با « تیغ های رگ زنی» برای روز مبادا باد می زند که اگر «اداره پیش بینی و پیشگیری زلزله های اجتماعی» صلاح دید- چند «لیدر اجتماعی»  را به «دیار باقی» بِشتابانند و دستانِ خونینِ چند عالیجناب را «خون شویی » کنند!

 

*«وزارت سناریو» در جمعِ خود- وحوشی دارد که دهها جوان این مملکت چون «سینا قنبری» و «سارو قهرمانی»را از سنگر های «قیام 96 » به تخت های شکنجه می بندند و «مرگ حماسیِ» آنها را به خودکشی جا می زنند!

 

*«خیام» آنگاه که در خلوتِ خود در دشمنی با «زُهدپرستی» وُ «آیین سازی» وُ «دین خواهی» شعر می سرود – عَمَلِه ای از وزارتِ سناریویِ آن زمان به خلوَتَش پایی و زبانی دراز کرد که اگر قلم به اِلحاد کوتاه نگردانی، «دست تقدیر» و «لگد قیامت» بر باقیِ عُمرت نزدیک گردانیم- «خیام» فی البداهه گفت:

غولی ست در افسانه وُ نامَش «تقدیر»

غولی ست دگر «قیامت» اَندر بَر وُ زیر

من خوف ندارم نه از آن  وُ  نه  از این

چون خویش کُنَم «دفترِ عُمرم» تحریر

اینرا هم بخوانید

عکس « موش کور» در گوشه پیراهن تیم ملی

* در جریان مسابقات جام جهانی ۲۰۱۴ برزیل، عکس یک گونه در معرض انقراض یعنی …