فرق مذهب با خرافه در این است که خرافه محصول نادانی بشر از علت بروز اتفاقات طبیعی و چگونگی وجود و عملکرد پدیده های طبیعی بود. جادوگرها در همین زمان ظهور کردند. زمانی که هنوز حکومتهای برده داری در مصر شکل نگرفته بودند، کسانی در میانشان پیدا شدند که عامل و یا علت هر یک از انفاقات طبیعی نظیر رعد و برق و زلزله و سیل و سایر بلایای طبیعی را به موجوداتی نسبت میدادند که در زیر زمینِ پشت کوه و یا تپه ای زندگی میکردند. اینها همان جادوگران اولیه مردمی بودند که هنوز تن به تشکیل حکومتی نداده بودند. با افزایش تولید غلات به برکت بالا آمدن آب نیل در ماههای آوریل و می، محصول غلات زمین های واقع در کرانه های نیل نسبت به میزان مصرف سرانۀ مردم بمراتب افزایش یافته بود و مازاد تولید صاحب پیدا کرد. با صاحب پیدا کردن مازاد تولید، تشکیل حکومت به یک امر ضروری تبدیل شد.
همان جادوگرانی که در گذشته یعنی قبل از تشکیل حکومت، خودشان را به مردم متخصص امور و کار و بار و حتی در ارتباط با موجودات زیر زمینی معرفی میکردند و از این بابت هدایائی برای آرام کردن آن موجود زیر زمینی قدرتمند از مردم برایش دریافت میکردند، همانها صاحبان مازاد محصولات شدند و نیروی نظامی و جادوگران کمکی و وزیر و سرلشکر برای حکومتشان استخدام کردند و تماماً اختیار زندگی مردم را در دست گرفتند. خرافه در طی پروسۀ تشکیل اولین حکومت برده داری در مصر به مذهب تبدیل شد. آنها حالا روح تجسم یافته آن موجود زیر زمینی قدرتمند در روی زمین هستند. آنها و دیگر جادوگرانِ دربارِ جادوگرِ بزرگ، رفته رفته تئولوژی مذهب را تنظیم، احکام و شرعیاتش که کلا خدمت کردن به همان روح تجسم یافته موجود قدرتمند زیر زمینی در روی زمین است را بمردم ابلاغ و اجرایشان کردند. شرط هم این بود که هرکس تمام عمرش خالصانه به فرعون ( روح تجسم یافته موجود قدرتمند زیر زمینی ) خدمت کند، بعد از مرگش در زیر زمین به او بسیار خوش خواهد گذشت. بهتر است زمانی که در زیر زمین به سراغش میایند شیک و آراسته باشد و بدنش متلاشی نشده باشد و بوی بد ندهد. و بدین وسیله جادوگر بزرگ به فرعون تبدیل شد و نظام بردگی روی زمینِ مذهب شکل گرفت.
البته خدایان زیر زمینی رفته رفته نیمه زیر زمینی و نیمه روی زمینی شدند و بالاخره از آسمان سر در آوردند و قدرتشان هم متنوع تر و گسترده تر شد. خرافه ریشه اش در جهل انسان بود منتها مذهب یک ابزار قدرتمند اجتماعی و سیاسی برای تثبیت و تداوم جهل انسان است. خرافه در خود سیاسی نیست ولی مذهب تنها یک نقش سیاسی در جامعه بازی میکند و یکی از مهمترین ابزارهای اجتماعی و سیاسی تمام حکومتها در تمام دوران تاریخ بشر بوده و هنوز هم نقش سیاسی مذهب بقوت خود باقی است. داریوش اول بنیانگذار شاهنشاهی پارس اولین کسی بود که دستگاه فرمانروائی را نسبت به مذهب سکولار اعلام کرد و از آن پس عمده حکومتهای روی کره زمین بویژه غرب آسیا و اروپا بعد از مسیحیت با فرمولبندی داریوش و تفکیک وظایف مذهب و فرمانروا ( یا دولت ) در امر حکومتمداری، ممالکشان را اداره کردند. هم اکنون نیز مذهب به لحاظ اجتماعی و سیاسی همان نقشی را دارد که داریوش اول برایش تعیین کرده بود. در فرمولبندی حکومتی داریوش اول، احکام و شرعیات مذهبی تنها شامل حال مردم میشوند نه فرمانروا ( شاه ). به عبارت دیگر افسار مذهب در دست فرمانروا ( دولت) است.
هرچند که دستگاه مذهب و فرمانروائی بر سر اِعمال اتوریته سیاسی خود برجامعه دائماً با یکدیگر در رقابت و قهر و آشتی بسر میبردند منتها از نظر دولتها، میزان رها کردن افسار مذهب در جامعه بیشتر به اوضاع سیاسی ای بستگی دارد که آن دولتها در آن قرار گرفته اند. منتها کمتر اتفاق میافتد که دستگاه مذهب فرمانروا را از قدرت ساقط کند و خودش کل قدرت سیاسی را صاحب شود. در ایران تنها سه بار این اتفاق افتاد. حکومت امویان، حکومت تیمور گورکانی و جمهوری ولایت فقیه اسلامی. نه امویان و نه تیمور دوامی نیاوردند. خاندان برامکه دستگاه خلافت عباسی را به شکل اولیه اش یعنی به شیوه حکومتی زمان ساسانیان و هخامنشیان تبدیل کردند و بدین وسیله دوامش تضمین شد.
حالا بلکه ملاها مجبور شوند دوباره شاه بیاورند و افسارشان را بدهند بدست اعلیحضرت!
بسیاری از ملاهای کله گنده در قم و مشهد الان اوقاتشان را در آرزوی برگشتن به زمان شاه سر میکنند.
نه حکومت مذهب بدون شاه در ایران دوام میاورد و نه حکومت شاه بدون مذهب.