بخارات «بزدلان خشونت پرهيز» در خدمت بقاي رژيم!

در پاسخ به كشتار وحشيانه جمهوري اسلامي در برابر خيزش مردمي آبانماه98، به آتش كشيدن نمادهاي حكومت سرمايه داري اسلامي (از بانك ها تا حوزه هاي علميه و مراكز و ساختمانهاي نظامي-انتظامي و ….)، اين بار ديگر حزب و سازماني مسلح يا «خشونت پيشه» در كار نبود تا بخواهد يا بتواند، به مردم رهنمود اين كارها را بدهد.
گو اين كه رهنمودهاي عمومي و كلي در اين جا و آن جا و از سوي اين يا آن حزب و سازمان خطاب به مردم (كه خشونت را با خشونت و آتش را با آتش پاسخ دهيد) مطرح شده بود.
در خيزش آبان مردم كوچه و خيابان، دست كم يك گام جلوتر از هر نيروي سازماني و حزبي عمل كردند.
برجسته ترين ويژگي خيزش آبان هم جز اين نبود كه مردم به ستوه آمده خودشان به تجربه عملي ديماه96 و تابستان97 دريافته بودند كه تنها پاسخ و امكان عيني و عملي همانا برافكندن اين نظام است و برافكندن اين نظام هم، مسالمت آميز شدني نيست.
رژيم ولايت فقيه در جنگ قدرت بي رحمانه دروني، حتي همه رقيبان جنگ قدرت و ثروت را حذف و جراحي كرده و اكنون مي رود تا در انتخابات اسفندماه آينده، ته مانده باندهاي دروني اش را هم از مجلس خودش جارو كند.
گو اين كه همواره مي توانسته و مي تواند با استفاده از «حكم حكومتي»، هر چه را مي خواهد در همان مجلس نامتجانس تصويب كند و حتي جلو هر طرح و لايحه يي كه موافق ميل «آقا» نيست را، بگيرد.
اما رژيم ديگر به شرايطي گام نهاده كه اين درهم ريختگي دروني را هم تحمل نمي كند و اگر هم در مراحل گذشته به آن نياز داشت تا ژست «مردمسالاري ديني» بگيرد، اكنون ديگر از اين نياز و فوايد آن دست شسته است.
خيزش آبان براي آنها كه «همزيستي مسالمت آميز» با اين حكومت را از چند دهه بيش وظيفه خود مي دانند، «آب در خوابگه مورچگان» است.
• يكي از هزار و مشتي نمونه خروار!
از بدنام ترين هايي مثل تاج زاده و سعيد حجاريان در داخل كشور و عبدالكريم سروش و آخوند پيش از اين، كديور در خارج كشور كه بگذريم، مورچگان بسياري با شعارهاي «خشونت پرهيز» از خوابگاههايشان بيرون ريختند و در باب پرهيز از خشونت بسيار سخن گفتند و قلم فرسودند و رسانه هاي استعماري مثل بي.بي.سي فارسي هم از هر مساعدتي با آنها كوتاهي نكردند.
در پرتو خيزش آبان هنگامي كه از «بدنام»ها يا «بدنام ترين» ها ياد مي شود، ديگراني كه با هر ترفندي در برابر اراده مردم ايستاده اند, نه تنها خوشنام باقي نمي مانند، بلكه نقابهاي فريب و سالوس بر چهره هاشان مي درد و لخت و عور در برابر ديدگان ما ديده مي شوند.
چنان كه اگر يك نمونه از آنها را از نظر بگذرانيم، به رغم برخي تفاوت ها، وضع بقيه شان را هم مي توان دريافت كه سر و ته يك كرباس اند. همه ولي اذعان دارند كه خيزش آبان98 سرفصل مرحله نويني است.
نمونه هاي يادشده، خود را در پوشش پرسشهايي عرضه مي كنند:

  • كدام شيوه مبارزه زمينه يي براي تغيير است؟
  • همه مخالفان حكومت حق «دفاع از خود» معترضان را مشروع و اخلاقی می‌دانند.
  • با زمینه‌ی شکل‌گیری احتمالی خشونت سازمان یافته در آینده چه بايد كرد؟
  • آيا دفاع در برابر خشونت حكومت، غيراخلاقي است؟
  • آيا با توسل به خشونت مي توان به نتيجه مطلوب رسيد؟
  • توسل حكومت به خشونت، به خاطر ترس از مردم است!
    يك نمونه عبرت آموز از اين تئوري پردازان «خشونت پرهيز»، فردي است به نام «عمار ملكي» كه در كنار عنوانهايي مثل فعال و تحليلگر سياسي، استاد يكي از دانشگاههاي هلند هم معرفي مي شود و بي.بي.سي فارسي هم بسيار علاقمند نمايش هاي اوست(*)
    عمار ملكي هم چنين در مورد چيزي به نام «رفراندم» براي بركناري ولي فقيه و «تحول خواهي» از اين مسير هم روضه خواني مي كند. ناگفته نماند كه وي پسر دكتر محمد ملكي، نخستين رئيس دانشگاه تهران، پس از قيام 57 است و علاقمندي اش به «رفراندم» بيش از آن كه خاستگاه تئوري و راه حل داشته باشد، شايد گوياي «پسر كو ندارد نشان از پدر» باشد. در دوسال گذشته محمد ملكي دست كم دو بار بيانيه يي را همراه با بيش از 10تن ديگر با خواست اجراي رفراندم، امضا كرده است.
    • روانشناسي «ترس» روشنفكر بي عمل!
    عمار ملكي درباره تأثير دوگانه خشونت حكومتي (ترس رژيم و ترساندن مردم) مي گويد: «باید دید کدام یک از این دوحالت اتفاق خواهد افتاد. این که مردم می‌ترسند یا این که بیشتر در برابر واکنشِ خشونت‌آمیز حکومت معترض می‌شوند؟»
    از همه كلمات حضرت استاد به جاي دانش و رهنمود علمي، تنها «فرصت طلبي» تراوش مي كند. استاد «خشونت پرهيز»ي مي گويد صبر كنيم فردا قيمت ها چطور خواهد بود، اگر دلار گران يا ارزان شد، تصميم بگيريم.
    ايشان نه تنها بر سر خشونت بلكه در مورد همه چيز اهل «پرهيز» است و بسيار «تقواپيشه» مي نمايند.
    حضرت استاد درك خودآگاه مشخص و تعريف شده يي از انقلاب ندارد. مفهوم «انقلاب» به ذهنش تحميل شده و امكان وقوع انقلاب را به يك قانونمندي تكامل اجتماعي نمي داند(چون فهمش را ندارد) بلكه وقوع انقلاب به نوع جوامع تحويل مي كند كه گويا برخي جوامع كه «نامعلوم‌پرهیزی» بالایی دارند(مثل هلند كه ايشان در آن جا خوش كرده و تئوري مي بافد)، از انقلاب «پرهيز» مي كنند و برخي كشورها هم مثل فرانسه «اگر وضعیتی نامعلوم باشد از سر کنجکاوی به سمت کشف کردن آن می‌روند».
    ملاحظه كنيد كه انقلاب براي حضرت استاد، چيزي شبيه تفنن يا تفريح و پيك نيك يا گشت و گذار در يك جنگل حاشيه شهر محل سكونتشان است تا امري قانونمند و تابع گسترش توليد و تحول مناسبات توليدي و بحران هاي ناشي از آن.
    اما خودش تئوري بافي خودش را بر باد مي دهد: «کشورهایی مثل ایران و کشورهای عربی…شايد عجيب به نظر برسد…در عین حال که نامعلوم‌پرهیز هستند، چگونه ریسک انقلاب را به جان میخرند؟». چي شد؟ شما فهميديد؟!
    اما حضرت استاد بر خلاف حرفهاي بالا در مورد ايران به طور خاص، به نحو رقت باري وقايع سال 88 را مثال مي زند كه «چون مردم ایران نامعلوم‌پرهیزند، معترضان کمکم عقب‌نشینی کردند».
    چرا بايد انتظار داشته باشيم، عمار ملكي از خيانت موسوي و كروبي و كل رهبري آن جريان، كلمه يي بگويد؟
    او مردم به جان آمده و فقير و گرسنه و بيكار را هم مثل خودش فرصت طلب و بزدل تصور كرده مي گويد: «اگر باور جمعی، سقوط نظام را امری حتمی فرض کند، در این صورت به‌رغم خشونت حکومت، ممکن است مردم باز هم به خیابان بیایند».
    آن چه خيزش آبان به اين جناب و همگنان او تحميل كرده، كابوسي است كه از آن خلاص نمي شود و سرانجام سرشت سياسي و انديشگي اش را بر ملا كرده و در كمال دريدگي براي مردم نسخه مي پيچد كه:
    «مبارزات خشونت‌پرهیز دو شرط اساسی دارند: اول این که مبارزان و معترضان آغازگر خشونت نباشند و دومین شرط این است که ادامه‌دهنده‌ی خشونت به شکل ناموجه نباشند، یعنی اگر ضرورتی بر ادامه‌ی خشونت برای دفاع مشروع نیست، آن را متوقف کنند».
    وي البته براي سيرداغ و پيازداغ آش «خشونت پرهيز»ي كه پخته از گاندي هم مثال مي آورد كه گفت: «میان اعمال خشونت و گریز بزدلانه، مسلماً من خشونت را بر بزدلی ترجیح می‌دهم».
    پس راستي دعواي «بزدلان خشونت پرهيز» با قهرمانان آزادي كه در خيابان ها جانشان را بر سر دست مي گذارند در كجا و بر سر چيست؟
    چرا مو را از ماست مي كشند كه :«چگونه می‌توان مبارزه‌ی خشونتپرهیز را از مبارزهی خشونت‌آمیز جدا کرد؟»
    چرا مته به خشخاش مي گذارند و تئوري مي بافند كه «خشونت پرهيز» با «خشونت گريز» فرق دارد؟
    و با روضه خواني به شيوه علماي اعلام و رساله هاي عمليه آيات عظام، بين «مبارزه قهرآميز» و «مبارزه مسلحانه» هم رشته هاي باريكتر از مو پيدا كند و حول آنها سخن پراكني كند؟
    • «خشونت پرهيزي» مبارزه است يا پروپاگانداي تسليم به رژيم؟
    حضرت استاد وانمود مي كند تفاوت ارزش گذاري «اخلاقي» هر شيوه مبارزه را با جنبه هاي «كاربردي» يا «راهبردي» آنها مي داند. اما چون اهل عمل و مبارزه جدي عملي نيست و هنري جز پرحرفي و پرت و پلا گويي روشنفكرانه ندارد، در اين زمينه هم به شدت وامانده و درمانده است.
    يك روشنفكر بورژوا براي نجات نظام مفلوك بورژوايي چه مي تواند كرد، جز اين كه به همگنانش در جوامع ديگر استناد كند؟
    عمار ملكي بدون اين كه در محتوا و كيفيت و نتيجه مبارزاتي چيزي نشانتان دهد، از پيروزي هاي بي نام و نشان مبارزه در اين كشور يا آن كشور ياد مي كند كه گويا «تحقیقات تجربی هم نفی مبارزات مسلحانه را تأیید میکند. تحقیقات آماری خانم اریکا چِنووِت نشان می‌دهد كه …احتمال پیروزی مبارزات مسالمتآمیز و خشونت‌پرهیز بیشتر از مبارزات مسلحانه است». حالا چرا؟
  • حكومتها از سلاحهاي بهتر و بيشتري برخوردارند.
  • نهادهاي بين المللي مبارزات مسلحانه را تأييد نمي كنند و حتي صريحا رد مي كنند.
    يك انقلاب در تاريخ بشر پيدا كنيد كه در آن حكومت كنندگان سلاحهاي برتر و بيشتري نداشته اند. ولي آيا انقلاب و تحول در تاريخ بشر حتي يك روز متوقف شده؟
    اگر نهادهاي بين المللي كه اصل اساسي حاكم بر آنها دفاع از «حاكميت دولتها» است، چيزي را تأييد نكردند، گواه نادرستي آن است؟ يا تنها به اين درد مي خورد كه ما بفهميم، حضرت استاد تا كجا خودباخته اين نهادها است؟
    در تمام هزاران سالي كه نهادهاي بين المللي وجود نداشتند، چرخ تاريخ حتي يك روز از حركت انقلابي اش باز ايستاد؟
    پس چرا حضرت استاد مي گويد: «مبارزات مسلحانه مردود و ناکارآمد به‌نظر میرسد و…از نظر اخلاقی و راهبردی قابل تجویز و توصیه نیست».
    آقاي «دكتر» گرچه سرانجام نگفته چكار كنيم تا انقلابي مطابق ميل طبقاتي او پيروز شود، از اين نكته تغافل نكرده است كه بگويد: چه كاري «جيييززز» است و ما بچه هاي خوب نبايد به آن دست بزنيم.
    اين حرفهايي كه به ظاهر تئوري و تخيل مي رسند، باطن و سرشتي دارند. او مي گويد: «می‌توان تصور کرد که در صورت افزایش همزمان فشارهای داخلی و بین‌المللی، [رژيم] ناچار به عقب‌نشینی شود. ما هنوز همهی روشهای مبارزات خشونتپرهیز را امتحان نکرده‌ایم».
    بخارات يك روشنفكر بي عمل يعني همين كه «تصور» مي خورد و «تصور» مي نوشد و «تصور» مي پوشد.
    احتمالا تنها كسي كه شخصا همه روش هاي مبارزات خشونت پرهيز را امتحان نكرده، خود حضرت استاد است.
    اين كه در 40سال گذشته حضرت استاد در خارج منظومه شمسي يا خارج كهكشان راه شيري سير آفاق و انفس مي كرده را نمي دانيم. ولي بي گمان با زمين سفت و سخت واقعيت زميني زير حاكميت ولايت فقيه در ايران تماس نداشته است.
    خودش باز پرده ديگري از ما في ضمير ضدانقلابي خود را بالا مي زند و مي گويد: «جمهوری اسلامی نشان داده است که اصلاح‌پذیر نیست اما در عین‌حال تسلیم‌پذیر است. یعنی جمهوری اسلامی اصلاح نمی‌شود اما در اثر فشار تسلیم می‌شود».
    بر ما دانش آموزان خوب واضح و مبرهن است كه بايد خودمان كشف كنيم «اصلاح» سخت تر است يا «تسليم»؟
    كسي هست به اين جناب بگويد، آخر[ … ] اگر حكومتي بتواند تسليم شود، مگر مرض دارد كه هزار بار قبل از آن «اصلاح» نشود؟
    مگر خودت در همين گفتگو بارها نگفتي اين رژيم نمي تواند از خشونت دست بردارد؟
    وقتي قرار است حضرت استاد و همگنانش از تئوري هاي خودشان ديواري بسازند كه رژيم در پشت آن به حياتش ادامه دهد بايد اين وظيفه شرعي را در خاك هلند هم كه شده به اجرا بگذارند و در تلاش براي بقاي رژيم ذره يي كوتاهي نكنند.
    «اگر این مرحله را با نوعی انقلاب نرم که آن را «گذار» می‌خوانم به سرانجام برسانیم، هزینه کمتر خواهد بود. اما ممکن است که در نهایت نظام با نوعی انقلاب سخت و حتی خونین تغییر کند. این که چه خواهد شد پرسشی است که پاسخ آن، همچنان نامعلوم است….به هر حال، اکنون به مرحله‌ی انقلابی وارد شده‌ایم و مسئله این است که آیا می‌توانیم با انقلاب نرم از این مرحله گذر کنیم یا این که به انقلابی سخت خواهیم رسید؛ مسئله‌ای که در نهایت رفتار حکومت تعیین‌کنندهی آن است».
    باز هم همه چيز را خود حكومت تعيين مي كند. اين روشنفكر ضدانقلابي بي عمل و بي خاصيت، هيچ پاسخي براي سوالهاي اساسي ندارد. آنها را بي جواب مي گذارد، زيرا نگران بقاي رژيم است و مي خواهد اين نظام باقي بماند. از نظر او همه چيز را حكومت تعيين مي كند و نه مردم و نقش فعال و خلاق توده هاي تحت ستم و گرسنه و فرودست جامعه.
  • نظريه پردازي هايي از اين نوع دكان هستند، ولي بدتر از دكان بودن راهي هستند و شيوه يي براي تبليغ موذيانه درباره بقاي رژيم شقاوت پيشه و خشن و جنايتكار ولايت فقيه!

(*)- مطالب نقل شده در گيومه ها برگرفته از گفتگوي محمد حيدري با عمار ملكي است كه به تاريخ 4بهمن98 در وبگاه «آسو» منتشر شده است.

اینرا هم بخوانید

آيا هنوز هم راه قدس از كربلا مي گذرد؟! (نظري به شعار محوري تظاهرات دانشجويان دانشگاه تهران در 16آذر98)

در حدود 10روزي كه از تظاهرات دانشجويان در يادبود16آذر مي گذرد، محتواي شعارهاي آن (در …