جنبش کارگری و جدالهای سیاسی در جامعه

در دیماه ۹۶ زمانیکه مردم در بیش از صد شهر به خیابان آمدند و سرنگونی رژیم اسلامی را بانگ زدند، بلافاصله سوالاتی مانند “جمهوری اسلامی را چگونه میتوانیم سرنگون کنیم؟”، ذهن جامعه را بخود مشغول ساخت. سرکوب متمرکز و لجام گسیخته تلاش مردم برای سرنگونی در مقاطع مختلف چهل سال گذشته با تمام فراز و فرودهای آن، سرمنشا سوال ذکر شده است. با هر تحول سیاسی، اعتراض خیابانی و یا اعتصاب کارگری بحث رهبری سیاسی اعتراضات و جایگاه جنبشهای اجتماعی و احزاب سیاسی به مرکز توجه جامعه رانده میشود.

پس از فروکش نمودن طوفان اعتراضات خیابانی دیماه ۹۶، جنبش کارگری عمدتا میداندار جدال با رژیم اسلامی شد که با اعتصاب کارگران هفت تپه و فولاد اهواز و در کنار آن اعتراض فرهنگیان و بازنشستگان به اوج خود رسید. بیانیه های سیاسی و آژیتاسیونهای پر شور رهبران کارگری هفت تپه و فولاد اهواز یک برش سیاسی در جامعه ایجاد نمود. از یاد نبریم که حمایت گسترده مردم از اعتصابات فوق الذکر، در واقع نمونه های جدیدی از اشکال پیشبرد مبارزه با رژیم اسلامی، به جامعه ارائه کرد. این اعتراضات نشان داد که وزن جنبش کارگری در تحولات سیاسی آتی سنگین خواهد بود و لاجرم احزاب و بلوکهای سیاسی مدعی قدرت در سیر پروسه سرنگونی باید رابطه خود را با این جنبش تعریف کنند و به سوالاتی از این قبیل پاسخ دهند كه: جایگاه کارگر در تحولات جاری كدام است، قدرت کارگر در کجاست و چه نقشی میتواند در پروسه سرنگونی داشته باشد، رابطه جنبش کارگری با اعتراضات خیابانی چیست و آخر سر اینکه چه کسانی قرار است رهبری تحول سیاسی در جامعه را به عهده بگیرند؟

طرح این موضوع از آنجایی مهم است که شخصا بر این تصور نیستم که نیروهای راست مدعی قدرت به سبک و سیاق دهه های پیشین، تنها راه کسب قدرت را در کودتا و زده و بند با بخشی از رژیم حاکم میبینند، هر چند که این شیوه ها ترجیح اول این نیروهاست اما راست هم به قدرت خیابان و اعتراضات مردم کاملا واقف است. به بیان دیگر “راست” جامعه پا دارد و به خیابان هم می آید. اینرا مردم در مصر و تونس تجربه کردند، راست در اولی زورش نرسید کودتا کرد و در دومی اعتراضات خیابانی مردم را وثیقه کسب قدرت خود کردند. روانه کردن ارتش و خواندن بیانیه حکومت نظامی برای خانه نشین کردن مردم، کارکرد خودش را از دست داده است. حتی در امریکای لاتین کودتا خیز هم مجبور شده اند تا مکانیزمهای کسب قدرت را عوض کنند. در ایران بطریق اولی در جاییکه جنبشهای اجتماعی قطبی شده و تیز برای سرنگونی رژیم حاکم اسلامی خیز برداشته اند، راست خارج از قدرت باید مجنون شده باشد که تصور کند با کودتا و دور زدن مردم میتواند به قدرت دست یابد. البته جنگ و حمله نظامی به سبک و سیاق عراق و افغانستان میتواند معادلات سیاسی جامعه را موقتا بهم بریزد.

 

کارگر در کارخانه، کارگر در خیابان

روشن است که قدرت کارگر در سیاست از جایگاه او در اقتصاد ریشه میگیرد. اعتصاب کارگری و خواباندن تولید در صورت همگانی بودن، حتی در دوره های “ثبات سیاسی” میتواند رژیم حاکم را به لبه پرتگاه سرنگونی بکشاند. آیا این بدین معنا است که کارگر باید در کارخانه بماند و سیاست را از کارخانه دنبال و در آن دخالت کند؟ پاسخ به این سوال بسیارمشروط است. حول همین مساله در جنبش کارگری ایران جدالهای سیاسی مهمی در گرفت بویژه در اول ماه مه های چند سال گذشته چگونگی ابراز وجود سیاسی جنبش کارگری در مرکز توجه رهبران کارگری قرا گرفته بود. گرایشات سندیکالیستی که در سیاست همواره به جناحهایی از رژیم اسلامی چشم دوخته بود، مبلغ ماندن کارگر در کارخانه بود. اینها سرکوب و خطر دستگیری را بهانه استدلال ماندن کارگر در کارخانه قرار میدادند و با ابراز وجود خیابانی کارگران مخالفت میکردند. در مقابل گرایشات رادیکال جنبش کارگری تاکید داشتند که کارگران برای ایجاد توازن قوای سیاسی جدید و ایجاد همبستگی سراسری نیازمند تقابلات علنی و ابراز وجود سیاسی در خیابان میباشند. این سوال پاسخ دو گزینه ای ندارد بویژه با نگاهی به تجربه هفت تپه و فولاد اهواز مشاهده کردیم که اعتصاب در کارخانه، مردم شهر را در حمایت از اعتصاب بخیابان آورد. اعتصاب در کارخانه و اعتراض در خیابان بمانند یک پدیده واحد در مقابل جمهوری اسلامی قرار گرفت. اما سوال بالا هنوز تماما پاسخ نگرفته است بدین علت که در بالا اشاره کردم که اعتصابات سراسری کارگری میتواند منجر به سرنگونی اسلامیون حاکم شود ( دخالت کارگر در سیاست از کارخانه)، در آنصورت رابطه طبقه کارگر با اعتراضات جاری در خیابان چه میشود؟ چگونه در مساله زن و برکندن مذهب و حقوق کودک و هزاران مساله سیاسی و از همه مهمتر کسب قدرت، دخالت میکند؟

کارگر توسط حزب خود، در اینجا کمونیسم کارگری، در بخش بسیار مهمی از جدالهای سیاسی جامعه شرکت میکند. نقد کارگر بعنوان یک طبقه اجتماعی به وضع موجود، سیاست کارگر در عرصه های مهم سیاسی در جامعه توسط حزب خود اعلام و جاری میشود. اینکه کارگر چه سهمی از تحولات آتی برداشت میکند تماما به میزان دخالتگری سیاسی حزب خود بستگی دارد. طبیعتا همراهی بخشی از رهبران جنبش کارگری با حزب فرض بحثم میباشد. این یکی از درسهای مهم انقلاب ۵۷ بود در جائی که بخش مهمی از جنبش کارگری در شوراهای کارگری خود را سازماندهی کرده بود و در جاهائی کارخانه را در دست گرفته بود، بعلت نبود حزب کمونیستی و یک سیاست روشن، سرکوب گردید. تاکید بر احکام بالا با قصد تکرار بدیهیات صورت نگرفته است. بر این باور هستم که “جنبشهای خودبخودی” و بی شکل در ایران مکان چندانی در تحولات سیاسی نخواهند داشت. یعنی شکل بروز اعتراضات در همه عرصه ها، طرح شعارها و مطالبات، دنباله جدالهای سیاسی  چپ و راست (چپ و راست بمعنای عام آن) جامعه است. شاید جنبش علیه اعدام بهترین مثال در این زمینه باشد. تصور کنید در جامعه ای که تنفر سیاسی از آخوند و پاسدار و بسیجی و سرکوبگر در وجود مردمش نهادینه شده، خواهان لغو حکم اعدام است. مادرانیکه فرزندشان توسط جانیان اسلامی بقتل رسیده، خواهان محاکمه و روشنگریند اما تاکیدا بدنیا اعلام میکنند که خواهان اعدام کسی نیستند. آیا وجود این امر اتفاقی است؟ اگر جنبش علیه اعدام کار نمیکرد، نقد نمیکرد، نمی نوشت، سمینار نمیگذاشت، سخنران بجلو صحنه نمی آورد، با قربانیان همراهی نمیکرد، باز مردم به همین صراحت و روشنی پرچم علیه حکم اعدام را به خیابان می آوردند؟ در اعتراضات دیماه زمانیکه مردم با شعار سرنگونی کلیت رژیم اسلامی بخیابان آمدند، ما با پدیده “دختران خیابان انقلاب” روبرو شدیم. تعدادی از زنان جامعه بشکل سمبلیک حجاب از سر گرفتند و خواست برچیدن حجاب اسلامی را به تصویر جنبش اعتراضی خیابانی مردم اضافه کردند. شاید این تصویر، سمبلی از این حقیقت سیاسی بود که یکی از عرصه های زمینگیر کردن و سرنگونی رژیم اسلامی از “دالان” برچیدن حجاب اسلامی میگذرد. با همه این اوصاف اما نمیشود این سوال را طرح نکرد که چرا جنبش عظیم علیه حجاب اسلامی زمانیکه مردم در خیابانند و پشتوانه دارد بشکل انفرادی بروز کرده است؟ نمیشود مردم را سرزنش کرد که چرا دختران خیابان انقلاب را حمایت نکردند. خواست همگانی “قهرمان پرور” نیست، جنبش زاست. این جنبش هم خودبخودی نیست، رهبری سیاسی میخواهد، سخنگو و جدل کن نیاز دارد، کسانی را نیاز دارد که ناهمواری جاده را بکوبند تا سیل عظیم جمعیت مشتاق را پشت سر خود بکشاند. این تناقض بزرگ یعنی وجود یک جنبش عظیم در جامعه که دست بر قضا هیچگاه خفته نبوده، با شکل انفرادی بروز آن تنها با نبود یک رهبری سیاسی در این جنبش قابل توضیح است. باز در همین اعتراضات دیماه شاهد بودیم که در شهرهای مختلف مردم به مراکز اسلامی حمله کردند، علیه سمبلهای مذهبی شعار دادند، در تقابل با این جنبش، محسن سازگارا رئیس سابق پاسداران در تلویزیون سلطنت طلبان اعلام میکند که: مردم هر کسی علیه اسلام در خیابان شعاری داد و یا به مسجد و نهاد مذهبی حمله کرد، از وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی است، سلطنت خواهان حاضر هم برایش کف زدند و تکرار کردند. خواست برچیده شدن مذهب از جامعه را به وزارت اطلاعات منتسب میکنند تا مردم را از میدان بدر کنند. اگر یقه اینها گرفته نشود، اگر افشا نشوند، فردا نتیجه جدال کردن و یا جدال نکردنمان بر سر همین مساله را در خیابان در قامت شکل بروز “نه” مردم به اسلام، مشاهده خواهیم کرد. در بالا گفتم که راست در اپوزیسیون به وزن جنبش کارگری در تحولات آتی کاملا واقف است به همین علت “شعبه کارگری” راه انداخته اند تا یک تصویر توسری خورده و بدبخت از کارگر به جامعه بفروشند: مگر این کارگر زحمت کش غیر از دستمزدش چیزی از شما طلب کرده بود که شما او را دستگیر کردید، زن و بچه اش الان گرسنه و تشنه هستند. این تصویر رهبر کارگری در تبلیغاتشان است. البته دست “یتیم پرور” هم بسرشان میکشند که نگران نباشید ما آمدیم دلار هفت تومان میشود، کارخانه پیکان را هم راه می اندازیم میتوانید پیکان سوار شوید.

اعتراضات در جامعه در همه عرصه ها در زمان بروزشان تا حدود زیادی شکل و شمایل جنبشی را دارند که در آن دست بالا پیدا کرده است. به یک معنا جنبشهای جاری در یکقدمی رهبری سیاسی خود حرکت میکنند و به یکدیگر چفت هستند. این جمله معروف که کارگر آزاد نمیشود مگر کل جامعه را آزاد کند، امروز مصداق روشنی پیدا کرده است. سیاست کارگر در جدالهای سیاسی و در اعتراضات خیابانی را ما باید دیکته و نمایندگی کنیم.*

کارگر کمونیست ۵۶۰

محمدرضا پویا

اینرا هم بخوانید

آزادی زندانیان سیاسی امر عاجل جبهه آزادیخواهی است

پروین محمدی،‌ نایب رئیس اتحادیه آزاد کارگران ایران، به دادگاه انقلاب کرج احضار شده است. …