در مورد تفاوتهای ما (قسمت دوم)- منصور ترکاشوند

در قسمت اول به اهمیت و عظمت انقلاب در «حوزه‌ای اندیشه »در سالهای ۱۸۴۳ تا ۱۸۴۵ اشاره کردیم . انقلابی که طی آن عملا کل روشهای اندیشمندان تاریخ بشر برای درک جهان وجامعه تغییر کرد و تا به امروز هم علمی‌ترین روشهای اندیشه و کشف حقایق پشت پوسته‌ای واقعیات‌اند . خود مارکس که تز دکترایش کشف تقسیم فلسفه به ماتریالیسم و ایده‌الیسم است و خودش را ماتریالیست میدانست در تز اول علیه فوئرباخ مشکل ماتریالیسم بطور کلی را برملا میکندوعملا فلسفه را کنار میگذارد ،وحق با مارکس است ،اگر صرفا درک ما مبتنی بر تقدم «عین»بر «ذهن» باشد ،بعبارتی یعنی اگر باید «عینی» وجود داشته باشد تا «ذهنیتی» شکل بگیرد،بشر چگونه از «غار »به «ساختن خانه» رسیده در حالی که هرگز خانه‌ی را پیش از آن ندیده بود؟بشرچگونه بساختن مواردی رسیده که اصلا قبلا وجود نداشته‌اند،مثلا ساخت پل ،هواپیما وبرج و….؟در جهان واقعی ذهن فعال بشر در کنش و واکنش (پراتیک)با جهان وجامعه روی تغییر واقعیات وعینیات موثر وتاثیر گذار بوده‌ وبعضا از آنها فراتر رفته است .«ذهن فعاله»یعنی ذهن بشر مشغول به عمل. ذهن فعاله در برخورد به غارنشینی و دوری محل سکونت از رودخانه به ساخت چیزی شبیه غار در اطراف رودخانه رسیده و سپس در هر بار خانه سازی نسبت به تغییر وتکمیل آن نیز موثر بوده است،لذا مارکس ماتریالیسم را بدلیل دادن میدان «ذهن»به ایده‌الیسم و ایده‌الیسم را بدلیل انکار دنیایی عینی کنار میگذارد .با این مقدمه تز اول علیه فوئرباخ را دوباره مرور میکنیم:


«نقص عمده همه ماتریالیسم تاکنونی – از جمله ماتریالیسم فوئرباخ – اینست که چیزها، واقعیت، محسوسات فقط در شکل شیء (عین)، یا بصورت مشاهده (نگرش) درک شده است، و نه بعنوان فعالیت محسوس انسانی، پراتیک، نه بطور سوبژکتیو (ذهنی – فاعلی).از اینرو چنین رخ داد که جهت فعاله، بر خلاف ماتریالیسم، توسط ایده آلیسم بسط داده شد – اما فقط بصورت انتزاعی، زیرا طبعا ایده آلیسم فعالیت محسوس و واقعی را چنانکه هست برسمیت نمی شناسد.
فوئرباخ اشیاء محسوس (عینیات) را واقعا متمایز از اشیاء دماغی (ذهنیات) میخواهد، اما او خود فعالیت انسانی را بعنوان فعالیت عینی در نظر نمی گیرد. چنانکه در ماهیت مسیحیت (اثر فوئرباخ) او فعالیت نظری را بعنوان تنها فعالیت اصالتا انسانی تلقی میکند، حال آنکه پراتیک فقط در شکل تظاهر ناپاک- یهودایی (۱) آن درک و تبیین میشود . از اینجاست که او اهمیت “انقلابی” و “پراتیکی- انتقادی” فعالیت (انسانی) را درنمی یابد. »


لحن پیچیده و هگلی مارکس البته بسیار دقیقتر از بیان من و این مقاله است،اما در مفهوم همان است.ماتریالیستهای پیش از ارائه‌ای این تز نقش پراتیک وذهن فعاله‌ای بشرِ پراتیک در تغییرات عینیات جهان و جامعه را ندید میگرفتند.اگر چه مارکس و انگلس کتاب قطوری در مورد این انقلاب عظیم فکری مینویسند ،اما کتاب انها در چاپخانه به حکم سانسور از بین میرود ومارکس عملا این تغییرات را در متون بعدی خود بکارگرفته ولحاظ کرده است.

🔻مارکس که خود در این انقلاب بینظیر در حوزه‌ای « اندیشه» نقشی اساسی داشت در همان سالها و به مدد این روشهای اندیشه‌ی نُو طی گفتگوهایی در مورد حقانیت دهقانان اطراف راین در بریدن ومصرف درختان جنگلی متوجه میشود این اقتصادسیاسی و شیوه‌ای تولید اجتماعی است که نقشی اساسی در زندگی آدمیان دارد .لذا باقی عمرخویش را به بررسی ونقد اقتصاد سیاسی وتبعات آن اختصاص میدهد،منتها نه به روشهای فلسفی و نه حتی با احکام هگلی . اومتد علمی تجریدکه اهل علم با آن رموز جهان را کشف کرده‌اند رابرای کشف واقعیات اقتصادسیاسی بکار میگیرد . تفاوت این متد با متد تجربی شناخت بسیار مهم و جدیست.


بعنوان مثال کپرنیک تمام داده‌های ممکنه را در اختیار داشت ،اما بدلیل اینکه متدش متکی به تجارب صرف بود قادر نشد به معادلات حرکت اجسام برسد،واین نیوتن بود که با کاربست متدتجرید از حوزه‌ای “تجربی”گذشت و در حوزه‌ای اندیشه با بررسی یک جسم انتزاعیِ فرضی ولی بسیار نزدیک به واقعیت اجسام ،یعنی “جسمی داری جرم ولی فاقد ابعاد” که آنرا «ذره» نامیده بود این معادلات را کشف کرد .«ذره‌ی»نیوتن گذر از «سیب » که یک جسم واقعیست به فراورده‌ای در حوزه‌ای اندیشه بود ضرورتی برای دست یابی وکشف حقیقتِ واقعیتِ سقوط “سیب “ بود .
و در عین حال در اقتصاد سیاسی قبل از مارکس هم متد تجرید بکار گرفته شده بود ،مثلا ادم اسمیت به مفهوم «کالا »رسیده بود و مارکس این مفهوم را شاهکار او قلمداد میکند، «کالا » در اقتصاد سیاسی نقشی شبیه «ذره‌ی » نیوتون در علم فیزیک کلاسیک را دارد .


امابرای کشف حقایق بخصوص حقایق اجتماعی از کجا باید شروع کرد؟
گروندریسه کتابیست که از زاویه‌ای مغز نابغه نوشته شده است ،نابغه‌ای که تلاش میکند راه کشف معادلات حرکت جامعه‌ای بشری را پیدا و بعد از شناخت آنها،چگونگی راه تغییر زندگی و حرکات جامعه بسمت دنیایی بهتری را طرح و کشف بکند.
او نیز مثل باقی اهل علم ،مثل نیوتون ، ماکسول ،مندل ،انیشتین ….با توسل به متدتجرید به بررسی واقعیات مشخص می پردازد .اکثریت این اهل علم به کشف رموزعلوم طبیعی ومارکس به کشف معادلات حرکت جامعه وعلوم اجتماعی واقتصادی پرداختند.
به کمک این متد حقیقتِ واقعیات پیچیده را میتواند فهمید وپیدا کرد .و مارکس همین کار را در حوزه اجتماعی واقتصادی انجام میدهد.
اما متد تجرید چیست و چرا اهل علم بعضا مجبورند از این متد استفاده بکنند؟از کجا شروع وچگونه به حقیقت میرسند؟ اصلا چرا باید از مشخص (کنکرت)به مفهومی عامی حرکت بکنند؟ ضرورت حرکت از خاص به عام وسپس چگونگی برگشت از عام به خاص چیست؟


ذیلا به پاسخ این سوالات میپردازیم.
اهل علم از کنکرت شروع میکنند،کنکرت نقطه آغازین عزیمت در شناخت جهان ویا جامعه درموردی معین است .لذا مارکس اول کنکرت را توصیف و می نویسد :
« کنکرت ،کنکرت است زیرا که ترکیب بهم بر نهادهٔ تعیینات بسیاریست »
و از همینجا و به محض تلاش برای حرکت از کنکرت بسمت کشف حقایق نقطه تمایز مارکس با هگل شروع میشود ، هگل برای کشف حقیقت در اطراف تعینات کنکرت میماند و مارکس با انتزاعی از خود کنکرت به حوزه‌ای اندیشه میرود .
به رغم این تمایز هر دو مثل هر انسان متفکری قبول دارند که کنکرت -واقعیت مشخص -همیشه پیچیده است .
مارکس به خودش(در گروندریسه) میگوید:
“وقتی به یک کشور بعنوان یک واقعیت بر خورد میکنیم با تعیینات بسیاری روبه رو میشویم جمعیت ،توزیع این جمعیت به طبقات ،درشهر،روستا ،سواحل و جزائر ..واز شاخه‌های متفاوت تولید ،صادرات و واردات ،تولید ومصرف سالیانه ،قیمت کالاها وغیروه “
…ادامه میدهد:
“یک چنین روشی که بنای کار را بر امور واقعی و مشخص میگذارد ظاهرا درست به نظر می رسد . …اما با تعمیق بیشتر نادرستی این نظر آشکار میشود…….”

و در توضیح این متد وبعد از اشارات بالا به “جمعیت “ می نویسد :
«در حالیکه می توان با تحلیلی گام به گام به مفاهیم بیش از پیش بسیط تر رسید . یعنی از واقعیت ملموس و مشخص اندک اندک به مجردات لطیفتر وسر انجام به بسیط‌ترین مفاهیم و مقولات دست یافته . اینجا حرکتی معکوس لازم است،یعنی باید از مفاهیم مجرد شروع کرد و بار دیگر به عناصر واقعی مشخص، مثلا به جمعیت رسید.»

در واقع و عملا دو روش برای شناخت جهان و جامعه وجود دارد،یا میتوان در شاخه ها و پیچیدگیهای یک مورد مشخص (کنکرت) چرخیدوبروشی جانگاه وآزمون وخطا به حقایقی رسید ونرسید،یا در پی یک فراوارده‌ای مفهومی گشت و به مجردات لطیف رسید و در دنیای ذهنی حقایق را کشف و در بر گشت از این سیر ذهنی به واقعیت،صحت انتزاع اولین را تحقیق و به حقایق علمی دست یافت.


این متدیست که نیوتن با گذر از سقوط “سیب و برگ خشک درخت و قطرات باران ….”که هر یک خود به تنهای یک واقعیت پیچیده هستند به «ذره»که نه سیب و بود ونه هیچ جسم مشخصِ‌ در حال سقوط دیگر،بکار بست است . ذره‌ای نیوتن عین همین اجسام مختلف است اما بقول خود اویک فکر داهیانه در آن هست .ذره چون جرم دارد ولی ابعاد ندارد ازحیث داشتن جرم عین تمام اجسام است و از حیث نداشتن ابعاد کاملا انتزاعیست، یک فراورده‌ای ذهنی جالب و نزدیک به واقعیت است که بدلیل “ساده کردن” مسائل نیوتن را به کشف معادلاتش کشید،بعد از کشف معادلات،نیوتون در تک تک موارد مشخص مثلا در مورد قطرات باران و اعمال اثر اصطکاک هوا صحت معادلاتش را بدلیل پاسخهای صحیحی که میدادند دریافت وتحقیق کرد .حقیقت اینکه قطرات باران سرعت حدی دارند و با سرعت معین وثابتی سقوط و به همین دلیل باعث مرگ ما نمیشوند را معادلات اکتشافی نیوتون بر ملا میکنند .
انیشتین هم اول واقعیات جهان در سرعت بالا را در یک فضای انتزاعی نزدیک به واقعیت بررسی و معادلات را کشف و بعد به نسبیت عمومی یعنی قوانینش در دنیایی واقعی میپردازد …هایزنبرگ هم ذره‌ای کوانتمی را در یک جعبه تک بعدی ( جهانی انتزاعی)بررسی وبعد به جهان سه بعدی برمیگردد.


اگر نیوتون و انیشتین و تمام اندیشمندان و نوابغ بشری هرکدام یکبار این متد را بکار و جوایز متعدی برده اند مارکس اما بارها این متد را بکار میگیرد و به حقایقی دست میابد که خارج از ذهن ما وجود دارند .
کار مجرد یک انتزاع بسیار زیرکانه برای کشف انچیزیست که در کار اجتماعا لازم مستتر است
،ارزش هم همینطور .
متد تجرید که عموما از آن با فرمول حرکت از “مشخص به عام “و سپس برگشت از “عام به مشخص “یاد میکنند در بیان کلمات ساده است ،اما در کاربست عملی نیازمند نبوغ است.
برای درک و شناخت واقعیات انتخاب نقطه عظمیت و خود چگونگی حرکت از این نقطه‌ی عظیمت بسیار مهم وتعیین کننده است .
جمع اوری فاکتها و دیتاهای مشخص بسیار مهم است ،اما حرکت و گُم شدن در این دیتا ها ما را به حقیقت نمیرساند ،برای کشف حقیقت باید تلاش کرد تا به کشف یک فراورده مفهومی برسیم و واقعیات را بگونه‌ای ساده تر بررسی و بعد به تحقیق صحت دیتا ها و فاکتها بپردازیم!
مارکس با آگاهی کاملی از کالا شروع میکند ،که علت این انتخاب می تواند موضوع نوشته‌ای جداگانه‌ای باشد.

در مورد تفاوتهای ما (قسمت اول)

اینرا هم بخوانید

مهاجرت و سودای زندگی بهتر- کارگر کارگاهی- حمید دائمی

کارگر کمونیست ۸۲۶موج گسترده مهاجرت در سال های اخیر نشانی از وضع اسفناک معیشت زندگی …