طالبان، جمهوری اسلامی و بلوک بندیهای منطقه ای

بدنبال دو نوشته اخیر من در مورد طالبان دوستانی به نقش جمهوری اسلامی در بازگشت طالبان اشاره کرده اند. گفته اند این فاکتور از نوشته من غایب است. از امکان سربلند کردن حشد الشعبی در عراق و یا از نگرانی مردم ایران از امکان سرازیر شدن اسلامیون نوع طالبان به ایران بعد از جمهوری اسلامی صحبت کرده اند. دوستی هم از طریق ایمیل نظر داده است که تحلیل من جامع نیست چون حمایت روسیه و چین و جمهوری اسلامی از طالبان را توضیح نمیدهد.


پاسخ من به این دوستان عزیز اینست: نگران به سر بلند کردن اسلامیون در منطقه نباشید. بازگشت طالبان نشانه بازگشت نیروهای اسلامی و یا تقویت آنها در عرصه خاورمیانه نیست، برعکس، نشانه ضعف و تشتت و از هم پاشیدگی آنها است. این کاملا درست است که جمهوری اسلامی در بازگرداندن طالبان ذینفع است و در آن نقش داشته است و روسیه و چین هم این تحول را به نفع خود میدانند، اما این حداکثر از نظر تاکتیکی و در کوتاه مدت، یعنی از این نظر که نیروهای آمریکا و ناتو از افغانستان خارج میشوند، موضوعیت دارد. از نظر استراتژیک بازگشت طالبان نشانه شکست و بی افقی دولت آمریکا و کمپ غرب، نیروها و دولتهای اسلامی از هر دو شاخه سنی و شیعه، بلوک روسیه و چین که روی همین نیروها در رقابت با کمپ غرب حساب بازکرده اند، و کلا تمام افق و چشم انداز و دکترین سیاسی اسلامی- پست مدرنیستی و عظمت طلبی نوع روسی و چینی است.


دلایل من اینهاست:
اولا بازگشت طالبان نتیجه مستقیم شکست استراتژی هیات حاکمه آمریکا در دوره پسا جنگ سرد است: هم استراتژی هژمونی طلبی میلیتاریستی در دوره بوش پدر و پسر که با جنگ خلیج آغاز شد و هم استراتژی تعامل با اسلامیون و رهبری از صندلی عقب در دوره اوباما- ترامپ. اگر ساقط کردن طالبان قرار بود قدرقدرتی نظامی آمریکا بعد از یازده سپتامبر را برخ دنیا بکشد، بازگرداندن او بقدرت صریحا نشانه ورشکستگی سیاست “دست دادن با اسلامیون” اوباما است. در روند بازگرداندن طالبان به صحنه حتما پاکستان، جمهوری اسلامی و قطر و عربستان هم دخیل بوده اند اما بدون اراده سیاسی و تصمیم هیات حاکمه آمریکا این امر ممکن نمیشد. عامل اصلی و تعیین کننده ناتوانی دولت آمریکا و متحدانش در دولت سازی در افغانستان و شکل دادن به یک حکومت قومی مذهبی حتی نسبتا متعارف و با ثبات بود. به یک معنی بازگشت طالبان را باید حاصل عدم پذیرش دولتهای دست ساز آمریکا بوسیله مردم افغانستان و فساد و بهم ریختگی و پوشالی بودن دولتهای قومی مذهبی حامد کرزای و اشرف غنی دانست که حتی نتوانستند نه تنها در جامعه و در میان مردم بلکه حتی در ارتش و بوروکراسی خودشان اعتبار و نفوذی داشته باشند.


ثانیا به همین دلایل طالبان ۲.۰ ورژن مسخره و مضحکه طالبان ۱.۰ است. تراژدی به شکل کمدی، گرچه در شکلی مشمئزکننده، تکرار میشود. ابراز “متاسفیم” ها و “اشتباه کردیم” های بایدن و دیگر سران ناتو را با عربده کشی های بوش ( پدر و پسر) در مقطع حمله به عراق و افغانستان مقایسه کنید، و همچنین اظهار لحیه های “احترام به حقوق زنان” و “تعهد به صلح و آرامش” سران طالبان را با اظهارات زن ستیزانه اولیه شان. این نشانه میانه رو شدن طالبان نیست، نشانه ضعف آنست. در سطح منطقه هم قباحت زدائی دولتهائی نظیر جمهوری اسلامی و پاکستان و عربستان از یکی از وحشی ترین نیروهای عصر ما را باید به این نمایش رقت بار افزود. این پرده تازه ای از کمدی الهی است. پرده ای که دوزخیان تلاش میکنند نقش فرشتگان را بازی کنند.


ثالثا تا آنجا که به وضعیت جمهوری اسلامی مربوط میشود، طالبان، چه در هیات گذشته و چه ورژن امروزی اش، رابطه نزدیکی با جمهوری اسلامی ندارد. بخشهائی از اسلامیون افغانستان، نظیر لشکر فاطمیون و نیروهای حشد الشیعه، وابسته به جمهوری اسلامی هستند، اما طالبان در کل بعنوان یک نیروی سنی و دست ساز آمریکا بیشتر به کمپ عربستان و امارات متحده عربی و پاکستان، یعنی اسلامیون وابسته با کمپ آمریکا، نزدیک است و از این نظر نهایتا وزنه ای در مقابل کمپ روسیه- چین- جمهوری اسلامی محسوب میشود. بهره برداریهای تاکتیکی و مقطعی نیروهای این کمپ پایدار نیست و بزودی تحت الشعاع ضررهای استراتژیک آن قرار خواهد گرفت. بنابرین نگرانی از هرج و مرج شدن وضعیت ایران در اثر بازگشت طالبان موضوعیت ندارد. وضعیت آشفته و بحرانزده حکومتهای عراق و لبنان و بویژه جمهوری اسلامی نشان میدهد روند اوضاع به چه سمت میرود.


نکته اصلی اینست: آنچه زمین را زیر پای همه این نیروها، اعم از بلوک آمریکا و بلوک چین- روسیه و نیروها و دولتهای اسلامی در منطقه، داغ کرده است نیروی سومی است. نیروی جهان متمدن با پرچم سکولاریسم و مدنیت و مدرنیسم. این نیروئی است که در ایران و در عراق و در لبنان و امروز در افغانستان بمیدان آمده است و در برابر سناریوهای بالائیها قد علم کرده است. سیاستهای آمریکا در افغانستان و در کل منطقه در مقابله با این نیرو ناکام ماند. بازگرداندن طالبان حاصل عقب نشینی آمریکا در برابر جمهوری اسلامی و یا پیشروی جمهوری اسلامی و بلوک روسیه- چین نبود، بلکه نتیجه نافرجامی و سترونی سیاست دولتسازی قومی- اسلامی در افغانستان و در کل منطقه بود. و از این نظر باید آنرا ناکامی کل دولتها و نیروهای اسلامی- قومی- پست مدرنیستی دانست. بازگشت طالبان بنوبه خود مساله تروریسم اسلامی و توحش ضد انسانی بویژه ضد زن اسلامیون را در مرکز توجه جهانیان قرار خواهد داد، به جنبش ضد اسلامی سکولاریستی در کل منطقه دامن خواهد زد، و مردم افغانستان را نیز در جبهه مردم ایران و عراق و لبنان در برابر دولتهای اسلامی بمیدان خواهد آورد. اولین بارقه های امید بخش این حرکت را از هم اکنون در شهرهای متعددی در افغانستان و در ایران و در غرب شاهد هستیم. به این معنی تحولات سیاسی در ایران، و همچنین عراق و لبنان، بر روند تحولات افغانستان تاثیرات تعیین کننده ای دارد. اما تحولات سیاسی نه به معنی تلاشها و مانورهای سیاسی- دیپلماتیک دولتها، بلکه جنبش گسترده مردم علیه دولتها و نیروهای فوق ارتجاعی اسلامی که نمونه درخشانش تپش مداوم و رو به اوج جنبش سرنگونی طلبانه در ایران است.


طالبان این دوره، مانند ویروس ضعیف شده طالبان دور اول، جامعه افغانستان را نه تنها در مقابل اسلام قرون وسطائی مصون خواهد کرد بلکه آنرا قادر خواهد کرد که این ویروس مرگبار را یک بار برای همیشه از بدن خود دفع کند.
٢١ اوت ٢١

اینرا هم بخوانید

به ” اقدام مشترک برای توقف اعدام‌های مرتبط با مواد مخدر” بپیوندیم – حمید تقوایی

مندرج در ژورنال شماره ۷۰۲ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده …