مبارزات مردم ایران در جهان بی همتاست!سخنرانی افتتاحیه حمید تقوایی در پلنوم ٥٢ حزب کمونیست کارگری ایران – یازدهم دسامبر ٢٠٢٠

به روال همیشه وقتتان را میگیرم و در مورد شرایط سیاسی ایران، موقعیت حزب و کلاً مؤلفه ها و تحولاتی که بخصوص در فاصلۀ دو پلنوم اتفاق افتاده است صحبتی را خدمتتان ارائه میدهم.

نکتۀ اول این است که جامعۀ ایران جامعه ای است پر تب و تاب و پر حرکت. علی رغم وجود کرونا، ما این حرکت و این هیجان و تب و تاب جامعه را در این دوره هم شاهد بودیم. این حرکتی است که بطور مشخص از سه سال قبل اوج گرفت، در سال ٩٦، و یک نقطۀ اوج دیگرش هم سال گذشته بود. بعد کرونا به نحوی به کمک رژیم اسلامی آمد و دیگر امکان عملی برای فعالیت و مبارزه و تظاهرات که در آن سطح وسیع در شهرهای ایران جریان داشت وجود نداشت و ممکن نبود. حکومت هم خودش چون ویروسی که مدتهاست به جان جامعه افتاده، و همدست با ویروس بیماری مهلک کرونا، جامعه را هر چه بیشتر تحت فشار قرار داد. زندگی مردم، حفظ جان و ادامه فیزیکی زندگی مردم سخت تر و سخت تر شد. ولی از همان ابتدا مردم در مقابل کرونا آستین بالا زدند و با ارگانهای مردم نهاد و مستقل و سازمانهای کمک رسانی و امدادی به مقابله با این ویروس بلند شدند. علیرغم موانعی که رژیم بر سر راه مقابله مردم با این ویروس میگذاشت، بخشی از جامعه که پزشکان و پرستاران و کلاً مردم آزادیخواه بودند، اینها خودشان دست به کار شدند و در برابر این شرایط سخت ایستادند.

ولی مسئله به این محدود نبود. این دوره دوره ای بود که ما شاهد گسترش اعتصابات کارگری در یک سطح بیسابقه بودیم. نه تنها بیسابقه در جمهوری اسلامی بلکه به نظر من بیسابقه در تاریخ معاصر ایران. اعتصاب کوبنده و قهرمانانه کارگران نیشکر هفت تپه، که  به آن پایتخت اعتصابات جهان لقب داده اند، ادامه و گسترش پیدا کرد و پیگیرانه جلو رفت. به دنبال آن زنجیره اعتصابات کارکنان صنعت نفت و صنایع وابسته به نفت شروع شد و آن هم در سراسر ایران گسترش پیدا کرد. اینطور نبود که این دو رشته اعتصاب فقط برای خواستهای رفاهی یا صنفی کارگران بر پا شده باشد. بله، مسئله دستمزدهای عقب افتاده، شرایط معیشتی سخت، تأمین معاش، مسئله افزایش دستمزدها، اینها در رأس خواستها بود ولی به هیچ وجه محدود به اینها نبود. ( البته اعتصابات از این فراتر میرود و من تنها به دو رشته اصلی اش میپردازم).

در همین دوره ما شاهد این بودیم که کارگران در واقع به نحوی سیاستهای کلان اقتصادی حکومت را به چالش کشیدند. بحث اینکه خصوصی سازی باید متوقف شود یک خواست مهم کارگران هفت تپه بود چون میدانید که خصوصی سازی در ایران معادل فساد و دزدی و چپاول کارگاهها و کارخانه ها و مراکز تولیدی است. دار و دسته های خود حکومتیها به قولی “خصولتی”ها میایند به اسم خصوصی سازی شروع به چپاول و دزدی میکنند و فشار بسیار طاقت فرسائی به کارگران وارد میکنند. به این دلیل لغو و توقف خصوص سازی یک خواست کارگران اعتصابی بود. کارگران اعلام  کردند که این فساد و دزدی است و ما این مدیر یا صاحب کارخانه ای را که شما تعیین کرده اید نمی پذیریم و اعلام کردند که هر کسی مدیر کارخانه شود ما کارگران در تصمیم گیریها حرف آخر را میزنیم (اداره شورایی را هفت تپه از قبل مطرح کرده بود). این یک چالش بزرگ بود در مقابل یک سیاست اساسی جمهوری اسلامی که همان خصوصی سازی یا خصولتی سازی است.

کارگران صنعت نفت هم فقط بحث شان خواستها و مطالبات رفاهی نبود. یک خواست اساسی شان این بود که دست پیمانکاران از آن مناطق ویژه اقتصادی قطع شود. چون میدانید که زنجیره ای از پیمانکاران کوچک و بزرگ بین صاحبان سرمایه، یا اگر کارخانه متعلق به دولت است بین دولت و کارگران، قرار گرفته اند که هر کدام از اینها بخشی از دسترنج کارگران را غارت میکنند و به یغما میبرند، قراردادهای موقت میبندند و هر زمان بخواهند کارگران را اخراج میکنند. خواست خاتمه بخشیدن به قراردادهای موقت و قطع دست پیمانکاران یک خواست پایه ای کارگران صنعت نفت بود.

اینها جنبه هائی است که نشان میدهد اعتصابات کارگری در این دوره نه تنها از نظر کمی گسترش پیدا کرد و وسیع و سراسری شد بلکه از نظر کیفی هم به عرصه چالش سیاستهای اقتصادی حکومت پا گذاشت و فقط به مطالبات ویژه کارگری محدود نبود. به این معنی، کارگر کل جامعه را نمایندگی کرد و تبدیل به امید توده مردمی شد که علیه فساد و فقر و حتی علیه شکنجه و پرونده سازی امنیتی و بگیر و ببند به خیابان آمده بودند، مانند جنبش برای آزاد کردن زندانیان سیاسی و جنبش خانواده های جانباختگان. کارگر نماینده آنها شد. رهبران کارگری حتی از زندان علیه پرونده های امنیتی صحبت کردند، علیه شکنجه صحبت کردند. این گفتمان از قبل شروع شده بود. میدانید که این گفتمان بعد از خیزش ٩٦ آغاز شد. بخصوص کارگران هفت تپه و رهبران کارگری به عنوان قهرمانان مبارزه علیه شکنجه، علیه زندان، علیه بگیر و ببند، علیه سیستم قضایی، علیه پرونده سازیهای امنیتی به میدان آمدند و این حرکت ادامه پیدا کرد. کما اینکه یک خواست مهم کارگران هفت تپه آزادی رهبران کارگری بود، نه فقط در هفت تپه بلکه کلاً کارگران زندانی. به این اعتبار میخواهم بگویم که جنبش کارگری بر متن شرایط جدیدی که خیزش ٩٨ به وجود آورده بود سراسری تر، گسترده تر، از نظر کمی قوی تر و از نظر کیفی رادیکال تر و جامع تر و تعرضی تر شد.

ولی مسئله فقط به اینجا محدود نبود. ما دیدیم که کرونا خیابان را از مردم گرفت. سرکوب جمهوری اسلامی قبل از شیوع کرونا شروع شده بود ولی به نظر من سرکوب نبود که مردم را خانه نشین کرد. بلکه اساساً بیماری کرونا بود که خیابان را از مردم گرفت. اما این به معنی آن نبود که مردم در خانه مشغول زندگی عادی شان شدند. بلکه اعتراض شروع شد و مدیای اجتماعی که از قبل اهمیت پیدا کرده بود این بار اهمیتش ده چندان شد و به تنها ابزار و مهمترین ابزار، و باید گفت بسیار مؤثر، در پیشبرد اعتراضات اجتماعی تبدیل شد.

ما در رابطه با جنبش علیه اعدام شاهد بودیم که از طریق توفان توئیتری و اساساً استفاده از توئیتر و اینترنت و غیره عملاً یک رفراندوم چندین میلیونی جهانی علیه اعدام در ایران شکل گرفت. در تاریخچه توئیتر اگر این مقام اول را نداشته باشد یکی از مهمترین اتفاقات اینترنتی دنیاست. چند میلیارد نفر از آن بازدید کردند، شاید هر کسی چندین بار، ولی تعداد بازدیدهایش ٦ میلیارد بود. دولتها مجبور شدند به این رفراندوم توئیتری علیه اعدام عکس العمل نشان دهند و آن را تأیید کنند. سازمانهای جهانی حقوق بشر و آزادیخواه و افراد شریف دنیا خودشان را به این حرکت وصل کردند.

خیابان گرفته شد ولی توفان توئیتری انعکاس توفان خیابانی ای بود که در خیزشهای ٩٦ و ٩٨ دیده بودیم و خودش میتواند به توفان خیابانی دیگری منجر شود. تردیدی نداشته باشید که توفان توئیتری علیه اعدام تبدیل خواهد شد به یک توفان خیابانی علیه کل حکومت اعدام! این چیزی است که الآن همه و از جمله خود جنایتکاران حاکم در افق جامعه میبینند. آنها میدانند که جامعه مترصد فرصت است تا تیشه به ریشه آنها بزند. همان رفراندوم میلیاردی علیه اعدام، که از نظر ابعاد موج اعتراضی اینترنتی در جهان بی همتاست، این علامت را به رژیم داد که اگر خیابانها باز شود و اولین فرصت به وجود بیاید، اولین جرقه ای که به این انبار باروت بخورد تمام بساط شان را منفجر خواهد کرد و آنها را از صحنه سیاسی ایران، از صحنه سیاسی منطقه، از صحنه سیاسی جهان جارو خواهد کرد.

به نظر من، این پیامی بود که موج مبارزه علیه اعدام داد. در کوتاه مدت هم تأثیرش این بود که حکومت نه تنها نتوانست آن سه جوانی را که دستگیر شده بودند و مایه این توفان توئیتری بود اعدام کند بلکه حکم شان هم لغو شد. این در همین اواخر اعلام شد. این اتفاق، به نظر من، یکی از اتفاقات نادر در به چالش کشیدن و مبارزه علیه جمهوری اسلامی بود.

اتفاق دیگری که  شاهدش بودیم جنبش دادخواهی بود که یک رکن اش خانواده ها و بستگان قربانیان شلیک به هواپیمای مسافری اوکرائین است. از همان زمانی که این فاجعه در سال گذشته شکل گرفت این خانواده ها به میدان آمدند، خودشان را سازمان دادند، انجمنی برای پیگیری این قضیه ساختند و از داخل و از خارج ایران با صدای بلند به دنیا اعلام کردند که این حکومت عامدانه شلیک کرده و عزیزان ما را کشته و باید محاکمه شود. این جنبش گسترده ای است، گفتمان گسترده ای است، خواستی است که قلب همه مردم ایران با آن است. این عزیزانی که در سقوط هواپیما کشته شدند عزیزان کل جامعه ایران هستند و نه فقط خانواده هایشان.

خانواده های کل کشته شدگان و قربانیان این حکومت از دهه شصت تا امروز هم به این حرکت پیوستند و به همین خاطر جنبش  دادخواهی، با کیفرخواست قربانیان این حکومت، ابعاد گسترده ای پیدا کرد. قضیه شلیک به هواپیما حلقه اتصالی شد که این جنبش دوباره رو بیاید و اعتراض کند، تا حدی که وقتی هیئت دولتی اوکرائین برای مذاکره بر سر قضیه هواپیما به ایران آمد تا با جمهوری اسلامی صحبت کند این خانواده ها در آنجا جمع شدند و گفتند که ما با حکومت اسلامی صحبتی نداریم، آنها باید محاکمه شوند، ما با شما صحبت داریم.  و صحبت شان با آن هیئت این بود که حکومت باید محاکمه شود. این حکومت قاتل عزیزان ماست. این گفتمان را از تهران اعلام کردند و دنیا به آن جواب مثبت داد.

به این معنی جنبش دادخواهی خون تازه ای در رگهایش جریان یافت به خاطر جنایتهای واقعاً فاجعه آمیزی که حکومت در ٩٦ و  ٩٨ تا امروز انجام داده است. این موضوع پرونده کل جنایتهای حکومت از روز اول تا حالا را هم باز کرده است بطوری که امروز شاهدیم که به خاطر کشتار دهه شصت در سازمان ملل کیفرخواستی دارد مطرح میشود و به رأی کشورها گذاشته میشود تا این حکومت به عنوان حکومت جنایتکار علیه بشریت به رسمیت شناخته شود. این گفتمانی است که الآن دولتها دارند، شورای حقوق بشر سازمان ملل و اعضای سازمان ملل دارند. خوب، این گفتمان از آسمان که نازل نشده است. سی و اندی سال است که از کشتارهای دهه شصت میگذرد. آنها مشخصاً پرونده سال ٦٧ را مطرح کرده اند. سی و دو سه سال از آن کشتار میگذرد. اگر الآن به این صرافت افتاده اند، به خاطر فشار خیابان است، به خاطر آن توفان توئیتری میلیاردی است. این خیزشی است که اگر چه تمام شد و کوبیدندش و کرونا آن را در ٩٨ عقب کشید ولی گم نشد، حذف نشد، تاریخ نتوانست رویش خط بکشد و آن حرکت است که الآن باعث شده حتی دولتها پای این بیایند که این جنایتکاران باید محاکمه شوند.

ااکنون یک قدم مانده است به اینکه بیایند و بگویند که این جنایتکاران باید از سازمان ملل اخراج شوند، باید از نظر سیاسی بایکوت شوند، از نظر ورزشی و فرهنگی در مناسبات جهانی راه داده نشوند، سفارتخانه هایشان بسته شود. این چیزی است که حزب ما مدام فریاد زده و مدام خواسته است. الآن دنیا پای این آمده است. به لطف و یمن میلیونها مردمی که در دهها شهر در ایران بیرون آمده اند و فریاد زده اند “جمهوری اسلامی نابود باید گردد”، فریاد زده اند “دیگه تمامه ماجرا”، فریاد زده اند “شما جنایتکارید. باید محاکمه شوید”، فریاد زده اند “سپاه جنایت میکند، رهبر حمایت میکند”، فریاد زده اند “سپاه قاتله، رهبرش هم قاتله”.

این پیام خیابان است. این حرکت عظیم توده ای جنبش سرنگونی طلبی و جنبش به چالش کشیدن جمهوری اسلامی است که انعکاس اش را در کریدورهای اتحادیه اروپا می بینید، در کریدورهای سازمان ملل می بینید و در اعلامیه های عفو بین الملل و سازمان جهانی کار و اتحادیه های کارگری که الآن یک به یک دارند در سطح جهانی جلو می آیند و پتیشنهای بایکوت سیاسی جمهوری اسلامی را امضاء میکنند. در همین دوره وقتی که به داوود رفیعی شلاق زدند اتحادیه های کارگری علیه شلاق زدن و علیه حکومت شلاق و جنایت بیانیه دادند و درخواست شان بایکوت حکومت شلاق بود.

میخواهم بگویم که جنبش دادخواهی تأثیراتش فراتر از فقط مسئله هواپیما بود. این هم مانند همان قضیه اعدام باعث شد یک درد و یک زخم عمیق در جامعه ایران سر باز کند، در دادخواهی از کشته شدگان و خواست به کیفر رسیدن و محاکمه قاتلینی که در چهل سال اخیر بر ایران حکومت میکنند و نه فقط از سال ٩٦ یا ٩٨ تا امروز. این اتفاقی است که هم در زمینه جنبش اعدام افتاد و هم در زمینه جنبش دادخواهی.

عامل دیگری که ما شاهدش بودیم مسئله تجاوز جنسی و آزار جنسی علیه زنان بود. دخترانی که خودشان را آتش زدند و قتلهای ناموسی که یک گوشه این قضیه است و کلاً در کیفرخواستی که جامعه ایران دارد این مسئله هم  گُر گرفت. جنبش Me too که یک مبارزه قانونی ـ حقوقی است به این خاطر در غرب شروع شد که در آنجا گرچه دولتها رسماً قوانین ضد زن ندارند و بر روی کاغذ زن و مرد برابرند ولی عملاً اینطور نیست. جنبش Me too در غرب راه افتاد تا عملاً این را ممکن کند.

اما در ایران قضیه فقط این نیست. قضیه این است که حکومتی هست که با تمام سیاستهایش، با تمام عملکردهایش، با تمام اخلاقیاتش، با تمام مذهب اسلامش، علیه زن است. زن در ایران کالای جنسی است. مسئله از تبعیض گذشته است. زن حتی شهروند درجه دوم نیست. اصلاً شهروند نیست! جزو صغرا است، جزو کسانی است که حتی نمیتوانند تصمیم بگیرند که با چه کسی ازدواج کنند، چه موقع طلاق بگیرند. حتی نمیتوانند تصمیم بگیرند که به سفر بروند، تصمیم بگیرند که چه لباسی بپوشند، نمیتوانند حتی در خیابان بخندند، نمیتوانند آواز بخوانند، نمیتوانند برقصند، نمیتوانند انسان باشند. زنان در این مملکت نمیتوانند آدم باشند. مسئله فقط بر سر تبعیض نیست، این خیلی کم است. به همین خاطر جنبش علیه ستمکشی زن که در دوره قبل با دختران خیابان انقلاب شاهدش بودیم امروز با توفانی علیه آزار و اذیت جنسی زنان و تجاوز جنسی به زنان قد علم کرده است..

این هم حلقه ای است که در را به روی پیشروی زن باز میکند. در این جامعه اگر ما حکومتی داریم که به زور پونز و شلاق و زندان حجاب را بر سر زنان نگه میدارد، زنانی هم داریم که ازدواج سفید را مرسوم کرده اند. اگر آن حکومت زنان را انسان به حساب نمیاورد، زنانی داریم که در جامعه پرچم عالی ترین ارزشهای انسانی را بلند کرده اند. اگر آن حکومت میخواهد زن را در خانه بنشاند، جامعه ای داریم که جلوی صف تظاهراتش، در صف کارگران اعتصابی اش، در صف قیامهای شهری اش، زنان در خط اول اند. این جواب عملی جامعه ای هست به یک حکومت زن ستیز و تا مغز استخوان ارتجاعی و عقب مانده و ضد زن. این حکومت است که به قتلهای ناموسی دامن میزند. قتلهای ناموسی ممکن است که در جاهای دیگر هم اتفاق بیفتد ولی اینجا دیگر قضیه مردسالاری نیست. بله، در ایران مردسالاری در اخلاقیات وجود دارد ولی مسئله این نیست. حکومتی هست که قتل ناموسی جزئی از فلسفه حقوقی و جهان بینی اش است، جزئی از قوانین اش است، جزئی از سخنرانی امام جمعه هایش است، جزئی از “فرمایشات” رهبرش است. اخلاقیات ضد زن، ارزشهای ضد زن، قوانین و عملکرد ضد زن یک رکن این حکومت کثیف ضد انسانی است و به همین خاطر است که ما میگوییم انقلاب ایران زنانه خواهد بود و زنان نقش اساسی ای در بزیر کشیدن این حکومت دارند. ما در این دوره یک خیزش و یک موج جدید مبارزه برای رهائی زن را شاهد بودیم.

و بالاخره جزو حرکتهای مهم در این دوره گفتمان و خواست بایکوت سیاسی جمهوری اسلامی است که دارد در ایران و در خارج ایران گسترش پیدا میکند. از طرف امنستی اینترنشنال، از طرف سازمان ملل، از طرف ٤٧ کشور اروپایی، از طریق لایحه ای که الآن میخواهند به مجمع عمومی سازمان ملل ببرند و برای به رسمیت شناسی جمهوری اسلامی به عنوان حکومت جنایتکار علیه بشریت تصویب کنند، از طریق کیفرخواستی که اکتیویستهای دفاع از حقوق بشر در خارج دارند به دادگاه بین المللی لاهه میبرند، و از طریق بیانیه ها و اطلاعیه هائی که از داخل کشور دارد منتشر میشود. از بطن جامعه ایران کارگران، دانشجویان، نهادهای دفاع از حقوق کودک دارند میگویند که جهان باید همکاری اش با این حکومت را قطع کند. این حکومت قاتل ماست، نماینده ما نیست. گفتمان اساسی ای که الآن دارد گسترش پیدا میکند این است: جمهوری اسلامی قاتل ماست، نه نماینده ما. آن را به رسمیت نشناسید!

مینا احدی الآن کمپینی بر سر این موضوع به راه انداخته و هفتصد و خرده ای امضاء برای آن جمع کرده است و به این عده مدام اضافه میشود. خیل وسیعی از مردم از ایران و خارج ایران دارند به این حرکت می پیوندند. این پیام مردم ایران به مردم دنیاست که این حکومت را به رسمیت نشناسید. من بعداً در بحثهائی که روی قطعنامه ها خواهیم داشت میگویم که چه شرایطی بر تقابل جامعه و جمهوری اسلامی حاکم است و چطور اینها دارند به عنوان دو دشمن به هم نگاه میکنند. این جنگ همه جانبه ای است و در این جنگ جبهه نبردی که دارد باز میشود، پیام مردم به پا خاسته ایران به جهانیان است که این حکومت را به رسمیت نشناسید. این نماینده ما نیست، قاتل ماست. مگر نمی بینید؟ بنابرین اگر جهان دارد میرود پای محکوم کردن نقض حقوق بشر، محکوم کردن اعدامها و غیره در ایران، و یا هر فرمول دیگری که خودشان میگویند، باید جهان را به اینجا کشاند که این کافی نیست. اگر اینها جنایتکار علیه بشریت هستند پس دیگر دولت نیستند! پس باید به رسمیت شان نشناسید. اینقدر با آنها عکس نگیرید، مقاماتشان را راه ندهید، سفارتخانه هایشان را ببندید، از سازمان جهانی کار اخراجشان کنید، از سازمان ملل اخراجشان کنید، در فستیوالهای هنری و ورزشی و فرهنگی دنیا مانند جشنواره ای که در کان هست یا نمایشگاه کتاب فرانکفورت راهش ندهید، این حکومت را طرد کنید. همان کاری را بکنید که جهان با آفریقای جنوبی کرد. اگر این کار را بکنید شرایط برای مردم ایران بسیار مساعد میشود.

جنبش عظیمی فی الحال در ایران جریان دارد. مردم منتظر عکس العمل دولتها ننشسته اند، دارند کار خودشان را میکنند ولی انتظاری که از دولتها دارند این است که این حکومت قاتل را تحریم کنند و از نظر سیاسی و ورزشی و فرهنگی به رسمیت نشناسند. آن وقت مطمئن باشید که مردم ایران ضربه نهایی را بسیار سریع تر به این جانیان خواهند زد و آنها را به زیر خواهند کشید. این گفتمان و این حرکت مال امروز است و دارد وسعت میگیرد و گسترش پیدا میکند.

بگذارید که من در بخش آخر صحبتهایم به موقعیت حزب هم اشاره کنم. این شرایط ایران و وضعیت سیاسی بود. ولی حزب کمونیست کارگری در کجای این تصویر قرار دارد؟ حزب ما چه منظوری دارد وقتی میگوید سرنگون باد. چه تصویری از سرنگونی دارد؟

 ما منشور انقلاب و رهایی جامعه را، فکر میکنم که در حدود دو سال و خرده ای قبل، بعد از خیزش ٩٦، منتشر کردیم و در آنجا چهار رکن را اعلام کردیم. من میخواهم با اشاره به این چهار رکن این را خطاب به مردم ایران بگویم که ما چه تصویری از سرنگونی حکومت داریم.

اولاً ما مدام روی نیروی انقلاب تأکید کرده ایم. انقلابی در ایران در راه است، شروع شده است. اولین موجهایش را ما دیده ایم و نفس همین حرکت باعث شده است که آن چشم اندازها، آن سناریوسازیهائی که قرار است رژیم چنج شود، قرار است رفراندوم شود، قرار است قانون اساسی تصحیح شود، قرار است بحران آفرینی در مرزها شود، قرار است جنگ شود، قرار است آمریکا فلانی را با هواپیما به ایران بفرستد، اینها تمام شد. هر کسی که اصلاح طلب بود، سازشکار بود و غیره دیگر به نفعش نیست که روی آن خط بایستد. همه مجبورند خودشان را سازش ناپذیر و حکومت را اصلاح ناپذیر اعلام کنند! چرا؟ به خاطر خیابان، به خاطر اعتصاباتی مانند هفت تپه و صنعت نفت، به خاطر مادران جانباختگان، به خاطر جنبش علیه اعدام. دیگر هیچ کسی جرئت نمیکند فکر کند که غیر از انقلاب چیز دیگری در افق ایران است. حتی خود حکومتیها از انفجار و توفان و از این حرفها صحبت میکنند. این حزب حزب توفان است، این حزب حزب انقلاب است، این حزب حزب بزیر کشیدن و درهم کوبیدن بساط حکومت به قدرت انقلاب مردم است.

نکته دیگر اینکه خواستهای اساسی ای هست که دولت برآمده از انقلاب باید برآورده کند، مانند آزادیهای بی قید و شرط، مانند جمع کردن مذهب از دولت و قوانین و آموزش و پرورش از همان روز اولی که این حکومت بیفتد، مانند به رسمیت شناختن برابری کامل زن و مرد، مانند محاکمه تمام جانیانی که در این چهل سال در حکومت بوده اند و آمر یا مسئول یا فرمانده قتلها و جنایتها بوده اند، عاملین قتلهای زنجیره ای، کشتار آبان ماه، کشتارهای دهه شصت، اعدامهای هزاران نفره، اینها همه باید محاکمه بشوند. محاکمه این جانیان از فوری ترین اقدامات حکومت برامده از انقلاب است.

رکن مهم دیگر اینستکه آن حکومتی که روی کار میاید باید حکومت مردم باشد. مردم اعلام کرده اند که قیم نمیخواهند، آقا بالا سر نمیخواهند، ماشین حکومتی بالای سرشان نمیخواهند، مردم میخواهند خودشان به میدان بیایند، همانطور که علیه کرونا به میدان آمدند، همانطور که برای مقابله با سیل در خوزستان به میدان آمده اند. چونکه در مقابله با هر فاجعه اجتماعی اعتمادی به این حکومت ندارند. این حکومت جزو جبهه سیل و توفان و زلزله و کرونا است، نه جزو جبهه مردم. مردم بلند میشوند و علیه تمام اینها سازمان پیدا میکنند. آن دولت برآمده از انقلاب باید این را به رسمیت بشناسد که این مردمی که الآن خودشان نشان داده اند که (به قول کارگران هفت تپه) تخصص بیشتری دارند، اراده بیشتری دارند، منافع خودشان را خیلی بهتر از هر کس دیگری تشخیص میدهند، امور را خود اینها اداره کنند. اداره شورایی! چرا ما باید قدرت بالا سر داشته باشیم؟ قیم نمیخواهیم. مردم مستقیماً باید در اداره امور شرکت کنند و این رکن سوم منشور ماست.

وبالاخره، رکن چهارم این است که بردگی مزدی باید بربیفتد. ته قضیه اینجاست. اگر شما جامعه ای دارید که در آن کسی هشت ساعت کار میکند، تا آخر عمرش باید کار کند، تا هفتاد هشتاد سالگی، و آخرش هم هشتش گروی نهش باشد و از آن طرف عده ای داریم که دست به سیاه و سفید نمیزنند و پولشان از پارو بالا میرود، که در زمان شاه هزار فامیل بودند و امروز آقازاده ها هستند، بساط اینها باید جمع شود. این “حقوقهای نجومی، فلاکت عمومی” ای که مردم میگویند فریاد دیگری است برای اینکه بگویند ما بردگی مزدی را نمیخواهیم، ما ریاضتکشی اقتصادی نمیخواهیم، ما نمیخواهیم رقابت بین سرمایه ها دستمزد ما را به زیر خط فقر براند. ما میخواهیم که اصلاً سرمایه دار و کارگر و استثماری در بین نباشد، میخواهیم همه کارکنند و همه از نعمتها برخوردار باشند. ما نمیخواهیم که محور اقتصاد جامعه سودآوری باشد، میخواهیم محور اقتصاد جامعه تأمین رفاه همگان باشد. این یعنی سوسیالیسم. این یعنی حزب سوسیالیستی ای که این پرچم را بلند کرده است.

این چهار رکن را ما به جامعه اعلام کردیم و من از اینجا خطاب به مردم ایران میگویم که انقلاب شما، اعتراض شما، در صدر جنبشها و اعتراضات جهانی قرار دارد. مبارزه شما علیه اعدام بی همتاست. اعتصابات سراسری کارگران در تاریخ معاصر ایران بی همتاست. خواست اداره شورایی اولین باری است که در زیر سلطه یک حکومت قرون وسطایی اینطور فریاد زده  میشود. تصور و توقعی که جامعه ایران از سکولاریسم و جمع کردن مذهب از جامعه دارد در جهان بی همتاست. تصویر و تصوری که در دفاع از حقوق کودک دارد، که یک عرصه مهم اعتراض در ایران است، در جهان بی همتاست. تصویری که از آزادی زن و موقعیت زن در جامعه دارد بی همتاست. برای اینکه این تصاویر بی همتا بتواند به قانون اداره جامعه تبدیل شود سوسیالیسم را میخواهیم و حزب ما حزبی است که با این پرچم در جلوی این جنبش حرکت میکند.

همه مردم را به پیوستن به صفوف حزب کمونیست کارگری ایران فرامیخوانم.

متشکرم.

انترناسیونال 899

اینرا هم بخوانید

به ” اقدام مشترک برای توقف اعدام‌های مرتبط با مواد مخدر” بپیوندیم – حمید تقوایی

مندرج در ژورنال شماره ۷۰۲ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده …