مزدوران سرمایه

روابط فی مابین کارگر و کارفرما بر مبنای سیستمی که یک طرف حق استثمار طرف دیگر را دارد مسلما نمی تواند رابطه ای برابر باشد. برای تداوم و تحکیم این نابرابری کارفرما میتواند از هر ابزاری استفاده کند و کسانی هم هستند که کارشان ماله کشیدن بر این نابرابری بی حد و اندازه و بدتر از آن اهرم اجرایی کارفرما می شوند.

دبیر اجرایی خانه کارگر غرب تهران میگوید: “به هیچ وجه کارفرما و کارگر حق توهین و فحاشی ندارند. در صورت بروز چنین مشکلی دیگر موضوع نه در هیات‌های حل اختلاف که در محاکم قضایی مورد رسیدگی قرار می‌گیرد. ” اینکه کارگر حق توهین فحاشی ندارد یک امر مسلم است، اختلاف به هئیت حل اختلاف کذایی و محاکم قضایی ( در واقع محاکم قصابی) نرسیده کارگر اخراج میشود. اما اینکه کارفرما چنین حقی (توهین و فحاشی) را ندارد، فقط روی کاغذ اعتبار دارد چرا که کارفرما بخاطر موقعیت اش درتولید، زندگی کارگر را به گروگان می گیرد و در نتیجه خود را صاحب این حق میداند هر جوری خواست با کارگر رفتار کند.

 توهین و تحقیر حتی فحاشی یکی از الزامات مهم کارفرما برای کنترل و توسعه سیطره خود بر کارگر است و خوب هم بلداست چگونه از آن استفاده کند. لازم هم نیست مدام فحش های آنچنانی حواله کارگر کند. خیلی راحت از این بدترش را متوجه کارگر می سازد. کم نیستند کارگرانی  که در ساعت مقرر به سر کار نرسیدند و با خوشمزگی زشت جنسی کارفرما روبرو نشده باشند. آخرین چیزی که یک کارفرما به آن می اندیشید فراهم کردن محیطی است که کارگر در تابستان از گرما و در زمستان از سرما عذاب نکشد و اگر کارگری ابتکاری به خرج دهد که کولری یا بخاری فراهم شود یا وسایل موجود بهبود یابد اینگونه تحقیر می شود: اگر بخاری یا کولر نو میخریدم هزینه اش کمتر بود!

زمان کار که مهمترین چیز برای هر کارفرمایی است و مدام در پی آن است که زمان کار لازم را به نفع کار اضافه کوتاه کند، کارگران را متهم به تنبلی و از زیر کار در رفتن میکند و در وظیفه شناسی، کارگر اهل چین یا ژاپن را به رخ کارگر میکشد. یا اگر دستگاههای لازم برای تولید محصول خاصی فرسوده است و کار کردن با آن بسیار مشکل، این کارگر است که لپچارهای کارفرمای بی چاک و دهن را باید تحمل کند: “هنوز بعد از این همه مدت یاد نگرفتی با این دستگاه چگونه کار کنی” و کارفرما به زعم خود وقتی بخواهد تحقیر و توهین را به نهایت رسانده باشد اینگونه دُرافشانی میکند: اگر کارگر افغانی میگرفتم از تو زودتر یاد میگرفت و بهتر کار می کرد!

کارگر که نان شبش گروی کارفرما است، این رفتارهای تحقیر کننده و توهین آمیز چون خوره جانش را فرسوده میکند. کم ندیدیم که کارفرما بسیار بی حیا تر از این حرفها بوده و فحاشی کردن اصول طریقت سود آوری اوست و وقتی طاقت کارگر طاق میشود و به مقابله برمی خیزد این کارگر است که از پیش محکوم است. چون ظاهرا کارفرما سفره ای پهن کرده و کارگر از سرخیرخواهی و لطف شریک کارفرما است که همین دیدگاه تحقیر تمام عیار کارگر است. گیرم که روزی کارگری شکایتی به “محاکم قضایی” ببرد قاضی منصف طرف کسی را نمیگیرد که آه ندارد تا با ناله سودا کند، بلکه چشمش به دست کارفرما است که “هدیه ناقابل” را به او پیشکش کند.

 در کارخانجات بزرگ ( دولتی یا غیر دولتی) این “امر مهم مدیریتی” یعنی تحقیر و توهین و ایجاد رعب و هراس مدام بسیار پیش آمده توسط کسانی انجام میشود که خود کارگرند. همزمان که تن به استثمار داده اند شرافت خود را پشت در کارخانه جا گذاشته اند. برخی از آنان تا آن حد پیش میروند که نقش بازوی اصلی کارفرما را بازی می کنند، و البته تاریخ مصرف دارند. این امری است که این تیپ کارگران به خوبی آگاهند و برای اینکه این تاریخ را به تعویق اندازند خود بدتر از کارفرما عمل می کنند.

این روزها دو نمونه حی و حاضر در هفت تپه همدست با کارفرما و حکومت خود را به در و دیوار می کوبند که اعتراض کارگران را به شکست بکشانند و بدین خاطر هر روز بیشتر از روز قبل در لجن زاری که کارفرما پیش پای شان گذاشته فرو می روند. ویدیویی از فریدون نیکوفر منتشر شده است که به دار و دسته کارفرما میگوید: مصالحه با کارگران اعتصابی حدی دارد! و رضا رخشان در پی خدمات بی شائبه اش به کارفرما سند واریزی حقوق یکسال قبل اسماعیل بخشی که معلوم نیست چطور به دست ایشان افتاده، منتشر کرده است که گویا اسماعیل بخشی حقوقش را دریافت میکند. این جناب اصلا به روی خودش نمی آورد که اسماعیل بخشی شکنجه شد و به زندان افتاد و در همان دوران زندان برای اینکه بیشتر به او و خانواده او فشار بیاورند حقوقش را قطع کردند.

بحث بر سر یک گرایش در جنبش کارگری نیست. این که فعالین کارگری پیدا میشوند که گرایش معینی را نمایندگی می کنند که مستقیم وغیر مستقیم علیه کارگران است (مانند منصور اسانلو) یک بحث است و اینکه افرادی نقش بازوی سرکوب کارفرما را به عهده می گیرند بحث جدا گانه ای است. در ایران بخصوص تشکیلات سیاهی به نام شوراهای اسلامی و خانه کارگر( این مورد دومی بعد از تصرف خونین از سوی سرکوبگران به این روز افتاده) وجود دارند که ساخته حاکمیت برای سرکوب کارگران هستند. اینها هیچ گرایش معینی در جنبش کارگری را نمایندگی نمی کنند بلکه در خدمت کارفرما و از آن بی شرمانه تر در خدمت دستگاههای امنیتی حاکم هستند. این هم واقعیتی است که کارگرانی بودند که در همه این سالها عضو این تشکیلات شدند؛ برخی به امید اینکه شاید بتوانند کاری بکنند وبرخی به امید دست یابی به امتیازات حقوقی و رفاهی شخصی به عضویت این تشکیلات های سیاه در آمدند اما این موارد ذره ای از ماموریت اصلی این تشکلها کم نمی کند.

رخشان و نیکوفرد پدیده های منحصر بفردی نیستند. این افراد مدام در جریان تولید و سود آوری باز تولید میشوند. کارگر بودن مصونیت برای کسی ایجاد نمی کند که شرافت خود را به حراج نگذارد و بیشتر از آن فعال کارگری بودن هم نمی تواند این مصونیت را ایجاد کند. “فعال کارگری” صفتی است که بار مثبتی را به همراه دارد و وقتی از کسی با این عنوان یاد میشود بدون هیچ درنگی این فکر به ذهن میرسد که طرف مدافع حقوق کارگران است. فعالین کارگری نهایتش با صفت مستقل از دولت و کارفرما و یا وابسته بودن به دولت و کارفرما از یکدیگر تفکیک می گردند. اما کسی خودش را فعال کارگری میخواند و کمر همت بسته هر جوری هست علیه فعالین کارگری و توده کارگران تلاش کند تا مبارزات آنها به جای نرسد این دیگر نام دیگری دارد؛ ایشان مزدوران سرمایه هستند.*

یاشار سهندی

کارگر کمونیست ٦٤٥

اینرا هم بخوانید

آرزوی بر باد رفته یک ولیعهد سابق- یاشار سهندی

به نظر خیلی سخت می آید همه عمر ولیعهد باشید. شاهزاده نیستیم و نمیدانم چه …