ناسیونالیسم خطری که از نو باید شناخت 37, این شماره: رفرم در ناسیونالیسم ایرانی

بحران سیاسی سرمایه داری در ایران، بورژوازی غرب گرا را برآن داشته است که حکومت را از دست باندهای تبهکار اسلامی درآورده و خود باردیگر به قدرت سیاسی برگردد. میل و اشتهای ناسیونالیسم ایرانی دربازگشت به حکومت درایران هم از تجربه حکومت قبلی، و هم از بستر جهانی حکومتهای ملی، و هم از ثروتهای طبیعی فراوان در ایران ناشی می شود که این آخری باعث شده است تا بورژوازی ایران نخواهد و نتواند دست از این خان یغما بکشد، اینجاست که ماشاهد انواع احزاب و سازمانها و شخصیتها وپلاتفرمهای مختلف هستیم که هریک در رقابت و کشمکش و بعضا همراهی با یکدیگر سعی دارند خود را به سطح آلترناتیو حکومت اسلامی بالا بکشند، و یا دقیق تر پرتاپ کنند. این جنبش سیاسی، ناسیونالیسم ایرانی پروغرب، علی رغم برخورداری از گستردگی نهادها و سازمانها و شخصیتها و میدیای رنگارنگ، اما هنوز ناتوان از رهبری و سمت وسو بخشی به جنبش اجتماعی سرنگونی جمهوری اسلامی است. به همین دلیل است که این جنبش سیاسی در تلاش وتکاپو است تا با ارائه طرحهای سیاسی راهی را به میان جنبش اجتماعی مردم بگشاید و شانس (=چانس) خود را برای تصرف قدرت سیاسی بعد از جمهوری اسلامی امتحان کند. اما دخالت وسیع مردم در سیاست و خواست عمومی رفاه اجتماعی،بعید است چنین چانسی را به بورژوازی پرو گلوبالیسم جهانی بدهد.
به لحاظ نظری،گویا جدایی میان مردم، و دیوار کشیهای فرهنگی، و مرزبندیهای کشوری و ملیتی تنها کارکردهای ناسیونالیسم نیستند،که گویا ناسیونالیسم ابعاد و کارکردهای مختلف دیگری نیز دارد، ازجمله مبارزه طلبی و آزادیخواهی و آزادیبخشی. و لذا ناسیونالیسم پرو-غرب در رویای مهار “اسلام-گرایی” (منظور جمهوری اسلامی)،و آزادکردن ملت ایرانبوسیله ناسیونالیسم اصلاح شده،یعنی با یک ورژن امروزی،فرو رفته است.
در گفتگویی که داریوش کریمی، مجری برنامه پرگار بیبی سی فارسی، با عطا هودشتیان مدرس علوم سیاسی ساکن کانادا-دارد، این جنبه مبارزاتی ناسیونالیسم مورد بحث قرار گرفته است. آقای هودشتیان معتقدند که “ناسیونالیسم بلقوه می تواند یک سلاح مبارزاتی در ایران باشد”. در ابتدا آقای هودشتیان برای توجیه تمایلات ناسیونالیستی خود اعلام می کند که جهانی شدن و نئولیبرالیسم شکست خورده است و نوعی ملی گرایی برآمد پیدا کرده است. ایشان ضمن اذعان بر گرایشات منفی و مسئله ساز ناسیونالیسم معتقد است که “اگر قرائت درست و سنجیده ای از ناسیونالیسم بشود می تواند به ابزاری برای مبارزه با استبداد تبدیل شود”. ازنظر آقای هودشتیان اگرچه ناسیونالیسم اغلب به افراط گرایی منجر شده است اما کافی است از آن قرائت آزادیخواهانه ای بدست داد، و از قرائت انحصارطلبانه فاصله گرفت. بنظر ایشان، ناسیونالیسم آزادیخواه در جهان عرب و ترک و ایرانی نمونه های متعددی داشته است مانند ناصر درمصر و مصدق در ایران. از نظر آقای هودشتیان ناسیونالیسم آزادیخواه آن است که غیر زدا نباشد، بلکه مشمول و دربرگیرنده، که یعنی “تمام اجزائ جامعه از انواع و اقسام گروه های قومی را می تواند شامل بشود”. به این ترتیب ورژن “ناسیونالیسم شامل” آقای هودشتیان،مانند ناسیونالیسم باستان گرا به ارزشهای گذشته مراجعه نمی کند و خودش را برتر نمی داند.بلکه قرار است با توجه به “شرایط ویژه ای که ما” (؟) در آن قرار داریم، لازمه که “نوعی ناسیونالیسم را پرورش و گسترش بدهیم که هرچه بیشتر شامل و جامع باشد،یعنی تمام اقوام و گروه ها را در بر بگیرد-بواسطه وجود یک دشمن مشترک”. جالب ماجرا اینجاست که وقتی آقای هودشتیان برائت خود را از افراط گرایی ناسیونالیسم اعلام می دارد منظورش این نیست که ناسیونالیسم ایرانی دیگر اقوام را سرکوب کرده است و لذا آن را باید طرد کرد،بلکه منظورش این است که ناسیونالیسم ایرانی در دوران مشروطه و پهلویها برخورد تندی با اسلام و روحانیت داشته است: آنجا که می گوید ناسیونالیسم نزد عارف و هدایت. این بواقع نکته بسیار مهمی است زیرا بعدا خواهیم دید که تلاش این خط از ناسیونالیستهای ایرانی اتحاد با جنبش اصلاحات (درجمهوری اسلامی) علیه ستمکاران (خط خامنه ای و اصول گرایان) است. در نتیجه قرار بر این است که خط اصلاح ناسیونالیسم ایرانی در جهت اتحاد با خط اصلاح جمهوری اسلامی،که فی الحال شکست آن اعلام شده است،پیش برود و باهم ایران را رها و مردم را آزاد کنند. در این همبستگی بلقوه هردو خطوط اصلاح گر از “انحصارطلبان و افراط گرایان” {چه ملی(=پهلویها)، چه مذهبی (اصولگرایان خامنه ای-چی)}منزجر، و خواهان رفرم و نه دوری و کنارگذاشتن این ایدئولوژیهایسرکوبگر و دیکتاتور و جنایتکار می شوند.
آقای هودشتیان اعلام می کند که “در زمانه حاضر راه دیگری برای بسیج مردمی و رهایی نمانده”، ولذا توسل جستن به ناسیونالیسم شامل،و شرط بندی بر روی اسب اصلاح در ناسیونالیسم و درهمراهی با اصلاحات در اسلام گرایی، از این بن بست ناشی شده است. ایشان اذعان می دارد که ناسیونالیسم مطلوب همگان نیست،وناچارا در”شرایط ویژه ایران” می شود “از آن بعنوان یک سلاح استفاده کرد”. ایشان حول محور”ارزشهای ایرانی و ایرانیت” می خواهند به یک سلاح دست یابند، اما برخلاف این ادعا که ناسیونالیسم قرار است تبدیل به یک سلاح رهایی بخش گردد، در واقع ناسیونالیسم ابزار تبدیل کردن خود مردم به یک سلاح علیه جمهوری اسلامی است. چراکه ارزشهای ناسیونالیسم ایرانی مغایر با آنچه در صد سال اخیر در عمل بوده است اکنون توسط آقای هودشتیان اینگونه بازسازی می شوند: “مهر و محبت و همراهی و همگامی و همزیستی با ملیت های متعدد ایران”،…بعلاوه “ما در انتظار آن نوع ناسیونالیسمی هستیم که افراطی نباشد و شامل باشد. یعنی بتوانیم نوعی تئوری بریزیم و آن را اشاعه بدهیم، تئوری ناسیونالیسم آزادیخواه شامل”. و اضافه می کند که “ما داریم نظریه ای می سازیم که قطعاتش را از اینور و اونور می گیریم وتعبیه می کنیم، لذا جوانب مثبت بدرد ما می خورند و جوانب منفی را کنار می گذاریم”. این سطحی نگری را شاید باید به پای ایده آلیسم فکری و تفکر تخیلی ناسیونالیستها دانست. در هر حال بصرف ساختن یک نظریه مبتنی بر ورژن ناسیونالیسم جدید و امروزی گویا فوری جوانب منفی ناسیونالیسم محو می گردند و ناسیونالیسم تاریخا جنایتکار در سراسر جهان ناگهان به ناسیونالیست مهر و محبتی و صلح طلب و شامل تبدیل می شود و از حاصل آن هم مردم ایران رها و هم میهن ایران آزاد می شود. این یا ساده لوحی سیاسی و یا فریبکاری سیاسی است و بس.
و درادامه آقای هودشتیان مدعی می شود که “غالب گروه های سیاسی اپوزیسیون خارج کشور با این نظریه ناسیونالیسم شامل موافقند، همه چپ ها و ملی گرایان و جمهوری خواهان، طرفداران مشروطه و حتا رضا پهلوی، طرفدار این نظریه هستند”. تنها جایی که آقای هودشتیان به چپ اشاره دارد اینجاست که بروشنی منظورش چپ توده ای و اکثریتی پرو جمهوری اسلامی و بشدت ناسیونالیست است،ونه حتا چپ سنتی. به این ترتیب از نظر آقای هودشتیان چون “غالب اپوزیسیون” موافق این نظریه هستند. پس باید نتیجه گرفت که این نظریه مشرعیت و محبوبیت عامه پیدا می کند و مخالفین آن هم لابد غیر مشروع و طبعامستوجب سرکوب می شوند، چون “افراطی” هستند و این افراطی ها دو گروه بیشتر نمی توانند باشند: پان ایرانیست ها، و کمونیسم کارگری.
چتر سیاسی آقای هودشتیان برای ناسیونالیستهای قومی: آقای هودشتیان بزعم خود سعی دارد که ناسیونالیسم قومی را بزیر چتر “ناسیونالیسم ایرانی شامل” فرابخواند،”زمانی که در یک کشوری هستیم که چندرنگه، چند قومیه، و می خواهیم همه اینها را جمع کنیم با یک کلام و با یک زبان، اونهم ایرانیت، ملت و ناسیونالیسم اونجا مهم میشه”. حتا نیازی نیست که نظر این قوم ها و رنگ ها پرسیده شود، همینکه الآن دریک کشور هستند، کافی است و ساده انگارانه و یا فریبکارانه قرار است زیر کلام ایرانیت جمع شوند. انگار که درصد سال اخیر زیر کلام اجانب و اغیار جمع بودند که آنچنان بی حقوق بودند و شدند که امروز خواهان رفع زحمت از ایرانیت شده اند. اینجاست که این ناسیونالیسم شامل درواقع بطور سطحی و ظاهری راه حل ادغام ناسیونالیسمهای قومی را پیشنهاد می دهد،(وحتا بدون هیچ تطمیع و پیشنهاد و وعده ای!!!) غافل از اینکه اگر ناسیونالیسم ایدئولوژی خودمحوربینی سیاسی است، همین حس مخرب را هم در ناسیونالیستهای قومی شاهد هستیم، و چیزی بنام ادغام و همبستگی و سازش میان انواع ناسیونالیسمها ممکن نیست، زیرا در اساس ناسیونالیسم یعنی جداکردن “منافع خودمان” از “منافع آنها”. ایشان نتیجه می گیرند که “یک چتری ما می خواهیم که اینها راجمع کنیم … در ایران همواره این چتروجود داشته ومن میگم این راباید پرقدرت تر کرد”. درواقع آن چتری که همواره در ایران بوده نه فقط دربرگیرنده مردمانی با زبانها و گویش ها و فرهنگ و مذاهب مختلف نبوده، بلکه سرکوبگر آنها بوده و اساسا ناسیونالیسم قومی نتیجه و فرزند خلف تبعیضات و سرکوبگریهای ناسیونالیسم مرکزی در همه کشورها و ازجمله در ایران است. و لذا اعتماد سیاسی مابین ناسیونالیستهای متعدد ایرانی خیلی سال است که ازبین رفته و چترسیاسی آقای هودشتیان چیزی جز تورو دام سیاسی برای ناسیونالیست های قومی معنی نمی دهد و طرفین هم این را می دانند.
این گفتگو کمی بعد از اعتراضات سراسری کوبنده آبان 98 صورت گرفته است، اما از میان ده ها شعار حق طلبانه و خواستهای روشن مردم تنها یک شعار به گوش آقای هودشتیان می خورد که: “نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران، معنی ناسیونالیستی بسیار پر قدرتی دارد”. اینجاست که می توان وباید استنباط کرد که همانطور که ناسیونالیستهای ایرانی شعارهای واقعی مردم را نمی خواهند بشنوند، چون پاسخی برای آن ندارند، همانطور هم خواهان دخالت این مردم در سیاست نیستند و فقط به چتر ایرانیت نیاز دارند تا با وسیله کردن مردم، با استفاده ازابزارایدئولوژی ناسیونالیسم، جمهوری اسلامی را کنار بزنند. بعلاوه برخلاف ادعای فریبکارانه “ارزشهای ایرانی مهر و محبت، و همکاری و همراهی”،در همین شعار صحبت از جانم فدای ایران می شود و این، مانند همان شعار حکومت اسلامی که جانم فدای اسلام و رهبر بود، می تواند باعث جنگ با همسایه ها و کشتار مخالفین وزندانیان سیاسی بدون هیچ مهر و محبتی بشود.
آقای هودشتیان رهبران عملی اعتراضات را”رهبرچه” می نامد: “رهبرچه ها یا خرده رهبران می توانند متاثر از این ایده ی ایرانیت بشوند”،در حالیکه اصلاح طلبان حکومتی را “نخبه گان داخل کشور” می نامد که “دنبال مدیریت علمی” هستند. ایشان در راه آشتی و همراهی با اصلاح طلبان حکومتی معتقدند که اگر رژیم قبول نکند که دردرونش شکاف ایجاد بشود و پیران بروند و جوانان بیایند و اصلاح طلبان دیسکرس جدیدی را عرضه بکنند، آلترناتیوهای دیگر یکیش مجاهدین است و یکی کودتا و درپایان سلطنت طلبان و آقای رضا پهلوی.” قابل توجه است که این ناسیونالیستها حتا حاضر نیستند در گمانه زنی ها و احتمالاتشان هم شده از انقلاب مردم و از دست بالا پیداکردن چپ ها (حال بماند کمونیستها که به هیچ وجه قصد اسم بردنشان را هم ندارند) بگویند. این نه از ساده لوحی سیاسیشان در تحلیل روندهای پیش رو، و نه حتا از ذهنی گرایی همیشگی ناسیونالیستها، بلکه از دشمنی آشتی ناپذیرشان با انقلاب و کمونیسم ناشی می شود.
آقای هودشتیان در ادامه تز شکست جهانی-شدن و بازگشت مجدد ناسیونالیسم به سپهر سیاسی جهان می گوید: “جمهوری اسلامی جهان وطنی است، یعنی اساسا به گسترش حوزه ایدئولوژی خودش معتقد است … جمهوری اسلامی برعکس دوران استعمار که مثلا فرانسه می رفت کنگو و منابع طبیعی را می گیرد برای گسترش اقتصاد خودش، جمهوری اسلامی این کاررا نکرده بلکه پول را صادر کرده وفرستاده و هیچی را جذب نکرده”. حال آنکه بطور واقع،حماس و حزب الله و حوثی ها و حشدالشعبی ابزارهای جمهوری اسلامی برای دخالت در منطقه و رقابت با عربستان و دشمنی با اسراییل و دشمن تراشی خارجی برای بقای خودش بوده است. به این ترتیب از دیدگاه این نوع جدید ناسیونالیسم، جمهوری اسلامی چون پول صادر کرده جهان وطنه و اگر منابع طبیعی و ثروت وارد می کرد آنگاه ناسیونالیست بود و قابل تایید. معلوم نیست با این دیدگاه ناسیونالیستی که اگر در مقیاس کشوری معنا شود عبارت از غارت ثروت از حاشیه کشور به مرکز، و از شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ، و از روستاها به شهرها، و از طبقه کارگر و زحمتکش جامعه به اقلیت صاحبان ثروت و قدرت است، ایشان چگونه انتظار دارند همفکرانش در ناسیونالیسم های قومی با ایشان زیر یک چتر بروند!!!!!
البته آقای داریوش کریمی هم در این باد-زدن ناسیونالیسم سهیم است وبعنوان مثال از آقای هودشتیان می پرسد: “الآن یک دور سوم ناسیونالیسم شروع شده که باز هم اغلب مال همون ملتهایی است که متروپل نامیده می شدند، درآمریکا می بینیم که بشکل ترامپ خودشو نشون میدهد، در روسیه به شکل پوتین و قدرتهایی که دارند در منطقه خودشان مطرح می شوند در ترکیه و البته در هند، مودی یک ناسیونالیسته، این به ما چه می گوید در مورد ناسیونالیسم؟” و تاکید می کند که گویا این رهبران قرار است “فصل جدیدی را درمناسبات جهانی رقم بزنند”. به این ترتیب بر بی بی سی فارسی فرض است که چون روسیه و ترکیه و هند همسایه های ایران به ناسیونالیسم مراجعه مجدد کرده اند، لابد “ما” هم لازمه به ناسیونالیسم برگردیم. در پاسخ آقای هودشتیان ناخواسته اقرار می کند که در نزد ناسیونالیستها همیشه هدف وسیله را توجیه می کند و می گوید: “انگار ناسیونالیسم ادوار مختلف دارد ودر هر دوره در واقع ابزار متفاوتیه برای اهداف متفاوت”. و همچنین آقای کریمی می پرسد “آیا ناسیونالیسم نمی تواند برای مهار اسلام گرایی موثر واقع شود؟” و واضح است که پاسخ آقای هودشتیان مثبت است. پر روشن است که ناسیونالیسم وسیله ای است تا از آن برای بسیج مردم و بخصوص جوانان، در راه اهداف سیاستمداران بکارگرفته شود. و این وسیله در واقع پیروانش را به ابزاری تبدیل می کند که در دستان سیاستمداران مصرف می شوند، ازبین میروند، و در پایاندور انداخته خواهند شد.
در پایان آقای هودشتیان نتیجه می گیرند که “اپوزیسیون داخل کشور اگرچه پراکنده است … همگان می گویند که این رژیم را نمی خواهند و اصلا مذهبی بودنش را نمی خواهند، بعلاوه غالب مخالفین در ایران قانع شده اند که سکولاریسم و دموکراتیسم، جمهوری خواهی، وحتا مشروطه می خواهند و اقناع نظری بنظر من در ایران بوجود آمده، اما سازماندهی، برای اینکه این اقناع به جنبش سیاسی بدل شود و یک رهبری بیاد، فعلا وجود ندارد”. و همچنین معتقد است که “ناسیونالیسم ایرانی که از فاکتورهای بسیج در دوران جنگ بوده، در دوران تحولات آینده هم می تواند موثر قرار بگیرد و این ناسیونالیسم در نزد جمهوریخواهان و سکولار-دموکرات ها یک ناسیونالیسم ساده و در نزد سلطنت طلبان یک ناسیونالیسم نوستالژیک، یعنی بازگشت به دوران پادشاهی سلسله های بزرگ است”. بدین ترتیب جریانات مختلف سیاسی همگی بر محور ناسیونالیسم ایرانی خواب بعد از جمهوری اسلامی میبینند در حالیکه نه خواهان انقلاب هستند و نه برای سرنگونی جمهوری اسلامی دارای جنبش و رهبر هستند. لذا تنها راه چشم دوختن به تحولاتی از درون توسط نخبه های سیاسی اصلاح طلب باقی می ماند. ناسیونالیسم نه آزادیخواه و نه رهایی بخش بوده و نه خواهد بود.
نتیجه گیری: آیا اصلاحات در ناسیونالیسم ایرانی ممکن است؟ بنظر من خیر. همه ناسیونالیسمها بر بنیان تمامیت ارضی، منافع ملی، و سرمایه داری بنا شده اند. جامعه اگر در بحران است بخاطر سرمایه داری است که منشا نابرابری و استثمار و لذا سرکوب است. جامعه اگر در کشمکش هم آشکار وهم پنهان تضاد طبقاتی غرق است به این دلیل است که یک اقلیت کوچک چنددرصدی بنام منافع ملی و امنیت ملی حاکمیت استثمارگرانه و ظالمانه خود را براکثریت عظیمی از مردم تحمیل کرده اند که جز به زور سرکوب ادامه این وضعیت ممکن نیست. بعلاوه سرکوب مردم و فراهم آوردن سود و سرمایه عظیم از مردم و طبیعت باعث شده تا ناسیونالیسمهای قومی سر برآورده و ناسیونالیسم مرکز گرا را به چالش بکشند. وجه فریبکارانه ناسیونالیسم باعث می شود تا طرفین این منازعه برسر تقسیم مردم و ثروت و جامعه، بتوانند لشکری از مردمان محروم را بنام حق طلبی ملی دربرابر تمامیت ارضی به جنگ یکدیگر ببرند و لذا از موقعیت ادعایی خود پایین نیآمده و بطرف مقابل تخفیف ندهند. بنابراین اصلاح ناسیونالیسم مانند اصلاح در حکومت اسلامی نزدیک به ناممکن است و جز کشمکشی بی پایان و هزینه ساز انسانی و مادی ناسیونالیسم حاصل دیگری برای مردم و جامعه نخواهد داشت. خطر ناسیونالیسم چه نوع کشوری و چه نوع محلی در این بن بست سیاسی است که جز با جنگ و شکست یکی از دیگری خاتمه پذیر نخواهد بود.

  1. https://www.youtube.com/watch?v=PWsUAN2qGe4
  2. https://www.youtube.com/watch?v=vEjnordy16k
    اقبال نظرگاهی سوم مه 2021

اینرا هم بخوانید

ناسیونالیسم خطری که از نو باید شناخت: شماره40: بحران هویت ملی و قومی،نقد ناسیونالیسم قومی به ناسیونالیسم ایرانی

آقای محسن رسولی از تلویزیون ا.ن. تی وی در برنامه هفتگی آپدیت با آقایان یوسف …